من شوهرم صبح خیلی زوسرکار(۴،۵).چهارماهه باردار بودم یه روز صبح که شوهرم رفت سرکارمن احساس کردم ،تنها بودم بعد یهو شنیدم یکی کنار گوشیم ،دقیق کنار گوشم اسممو صدا زد عین جن زده ها از خواب پریدم نفهمیدم چطور چراغارو روشن کردم ولی هیچی .
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
در دل هر سیبی دانه ها محدودند در دل هر دانه سیبها نامحدود ،روزگاریست عجیب دانه باشیم نه سیب طرف عینک نمیزد که نگن عینکیه جلوی پاشو ندید و خورد زمین از فردا بهش گفتن چلاق .... واسه ی خودتون زندگی کنین 🌱🌱🌱