شوهرم کارمند کشتیه وقتی با شوهرم دوست بودیم یا عقد بودیم بنده خدا همه چی برام میخرید
بخاطر ثبت نام یه خونه آپارتمانی مجبور شد یه وام سنگین بگیره اما خونه رو تحویل ندادن و پیمانکارش فرار کرد
بخاطر همین وام من بیخیال عروسی شدم چون قبلا یه جشن کوچیک برای عقدمون گرفته بودیم
الان سه ماهه رفتم سر خونه زندگیمون یه خونه نقلی توی بندر عباس
دیگه نتونست برام چیزی بخره حتی خرید عروسی هم نداشتیم 90 درصد حقوقش خرج اقساط بانکی
و من از دنیای قرتی بازیم، خوش پوش بودن و دکتر پوستی که هر ماه میرفتم فاصله گرفتم و الان یه دختر معمولیم که حتی حوصله رسیدن به خودمم ندارم همه روزم خلاصه شد به کارهای خونه الان چند ماهه حتی یه جوراب هم واسه خودم نخریدم
شماهم بعد از ازدواج اینطور شدید..؟
چکار کنم بنظرتون