خیلی اتفاقای بدیم واسمون افتاد همون سال من بچه بودم البته قضیه واسه۱۵سال پیشه، با اب جوش سوختم، بابام دیسک کمر گرفت عمل کرد
هنوزم تو.همون خونه ایم بخدا بعضی شبا قشنگ میفهمم یکی تو اتاقمه فقط بزور فرار میکنم میرم تو هال میخوابم
من خیلی دیدم حوصله ندارم بنویسم
این تاپیک رو باید نصفه شب میزدی نه الان
من همیشه صبح‌ها زود از خواب پا میشم
یعنی دیگه بعد از نماز نمیخوابم و صبحانه واسه همسرم آماده میکنم،بعد از این که همسرم میره سرکار دوسه ساعتی به کارای خونه میرسم و مثلا ساعت ۱۱تا ۱میخوابم!
گاهی اوقات از خواب که پا میشم و تو جام غلت میزنم،صدای شست وشوی ظرف از آشپزخونه می‌شنوم😐😐
انگار یکی داره تو آشپزخونه ظرف میشوره😐😐وحشت میکنم قشنگ
دیگه نمیدونم توهم میزنم یا؟....
آره ولی یکبار
تنها تو خونه
دوبار یکی اسمم رو صدا زد
صدای دخترونه ای بود و باد مانند
من تعریف کنم😨😥
انابل فرارکرده😁😂👽💀
یه بار نصف شب دکمه های لباسم رو باز کرد
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
