همه اینجا مینالن و دیگرانو در غمشون شریک میکنن و خیلیا دروغ یا راست غصه هاشونو میگن و بقیه رو ناراحت میکنن.
یبارم از خوشیامون بگیم.از نعمتایی که خدا بهمون داده و قابل شکرگزاریه.
خودمن ۱۲ساله ازدواج کردم در شهری دورتر از خانواده شوهر زندگی میکنم.۴۰۰کیلومتر باشون فاصله دارم.
هرموقع میرفتم شهرشون هلاک میشدم از کار و بیخوابی و ...
تو ایام عید ۱۵روز اونجا بودیم تو خانواده شلوغ و پررفت و آمد و پراز سروصدا.
همیشه هلاک خواب بودم.دائم سرم درد میگرفت اونجا.
کلا جای استراحت نیست اونجا.
از خدا میخواستم یه چادر برزنتی داشتم علمش میکردم تو پارک و دوساعت توش استراحت میکردم.
واقعا جدی میگم انقدر خونشون شلوغ پلوغ بود.
حالا خدا کمکم کرده و تو اون شهر یه آپارتمان کوچیک خریدیم و فردا من و بچه هام با وسایل خونم داریم میریم اونجا.
۸۰درصد لوازم جهیزیه ام رو دارم میبرم اونجا.
کهنه شدن ولی باز خداروشکر.
خداجون ازت ممنونم.
حس خوب پرواز دارم خواستم شماهم در خوشحالیم شریک باشید