عزیزم، ممنونم از لطفت.
دست همه ی مارو خدا گرفت.
خدا از زمین بلندمون کرد و مارو به خودمون برگردوند.
میخواست بهمون یاد بده به خودمون برگردیم، به طرف خودش برگردیم.
از خودش بخواهیم. از درون خودمون.
جواب همه سوالهارو خودش داده بهمون.
اما اینقدر بد به ما منتقل کردن که متوجه هیچی اش نمیشیم.
وقتی قدرت برتر دنیای کوچیکمون میشه مادرشوهر، باید هم رنج ببریم.
وقتی به جای جلب کردن نظر خدا دنبال جلب نظر مادرشوهر و خوش خدمتی به اون هستیم باید هم رنج ببریم.
وقتی به جای تفکر در کار جهان، در کار جاری مون تفکر می کنیم باید هم رنج ببریم.
وقتی به جای انجام دستورات خدا، دستورات خانواده همسر برامون اولویت داره باید هم رنج ببریم.
وقتی میگه به پدر و مادرتون اف هم نگید و ما میگیم، باید از طریق پدر و مادر همسر مجازات بشیم.
وقتی به جای جدال با نفس اماره با خواهرشوهر جدال می کنیم باید هم رنج ببریم.
وقتی به جای رفتن توی تیم خدا، میخواهیم بریم توی تیم خانواده همسر و برای خودمون جا باز کنیم باید هم رنج ببریم.
این ها همش نشانه است، میخواد بگه رنج میبری، چون توی مسیر اشتباهی.
خدا همه مون رو نجات بده از شر خودمون.