سلام دوستان
من یکی از خواهر شوهرام خیلی رو شوهرم تسلط داره
من تازه باردار شدم اول به اون گفتیم بعدا به مادرامون، خواهرشوهرم گفت هر وقت مریم به مامانش گفت تو ام به مامان بگو اینجوری دلخوری پیش میاد یا زنگ می زنه به شوهرم می گه امروز رفتی به مامانینا سر بزنی
تازه از ماه عسل اومده بودیم به من می گفت مامانم خیلی به حسین وابسته است اونقدر به بابام وابسته نیست باید هروز حسینو ببینه
می شه راهنمایی کنید
میگفتی هووت یا مادرشوهر فضول دخالت کن بیشتر بهش میخورد
همسرت باید مقتدر باشه و دمشو بچینه
بگو اگه وابسته است زنش نمیدادین ،بعدم صلاح مملکت خویش خسروان دانند
من که نفهمیدم .از بارداری رفتی ماه عسل
کمی سیاست و زرنگی قاطی اخلاقت کن
با سردی و حرف محکم از زندگیت دورش کن
اینقد بدم میاد از این خارشوهرای این مدلی...فکر میکنه ملکه اس؟!!!! بگو برو بابا. مادرش اینقدر دوستش داشت نباید براش زن میگرفت. کم کم سعی کن کم محلش کنی ، یه چیزی میگه به حرفش اهمیت نده
حسین جان میموند ور دل ننه و آبجیش بهتر نبود؟
تا اینجا که کارخاصی نکرده.
خواهرشوهرمنم همین جوریه عزیزم خیلی روی شوهرم تسلط داره شوهرمم حرفشو گوش میکنه
محل نده فکر میکنه حرص میخوری بگو اره حسینم همینه میگه من هر روز باید مامانمو ببینم
بشین منطقی باهاش حرف بزن و ازش بخواه خودشو بذاره جای تو.و بهش بگو اجازه بده خودتون زندگی کنین و تصمیم بگیرید.اما خب باید از اونورم سعی کنی با سیاست شوهرتو سمت خودت بکشی
فوش که نداده اولندش راهنمایش بجا بود نمیخواست بین تو و مادر شوهرتون اختلاف پیش بیاد دوما حالا نمیخواد هر روز برین اما برین خوبیت نداره جدا کردن پسر از خونوادش
کارایی که اون میکنه رو کم کم خودت دست بگیر
حساسیتت رو نسبت بهش نشون نده
بیخیال شوبزاربچه بیادشوهرت یادش نمیادکه خواهرداره
توهم هرچی گفت گوش نکن که پروبشه درضمن تقصیرخودته که اول به اون خبربارداریتودادی اینجوری بهش اجازه دخالت وتصمیم گیری میدی
خواهر شوهر منم اينطوريه زنگ ميزنه ميگه ب زنت بگو غذا بپزه ببريد خونه بابا
يا زنگ ميزنه بريد شهرستان اين هفته زنتم ببر
براي بابا پول بريز
تعيين تكليف ميكنه برامون احساس ميكنه خيلي داناست و خيلي بلده همسن خود منم هست
