مجردم و همین دو روز پیش تو رستوران براشون میز رزرو کردم و سورپرایزشون کردم حتی جوری رفتار کردم خانم برادرم میاد از مانتوهام یکی رو انتخاب میکنه میپوشه میره مهمونی و خیلی چیزی دیگه که بیخیال!
اونوقت امشب رفتم خونه داداشم دیدم داره میوه تو ظرف میچینه دریغ از یه تعارف... والا دلم شکست. بخاطر دو تا دونه میوه فصل نیست الحمدلله یخچال خونه بابام پره ولی دید دارم به میوهها نگاه میکنم، دختر پرویی هم نیستم که حتی تو خونه برادرم راحت در یخچال رو باز کنم. حرفم اینه هرچقدرم خوب باشی باز تهش اینجوری...
کاش خدا بهم یه خواهر میداد...