2737
2739
عنوان

تورو خدا بیاید راهنمایی کنید زندگیم تموم شد دیگه

| مشاهده متن کامل بحث + 2014 بازدید | 141 پست


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خلاصه 

وقتی میکمد خونمون همه چی خوب و اوکی وقتی میرفت سردی و بی خبری و دعوا 

چند وقتی بود بهش مشکوک شده بود موقع دوستی هم یه سری شیطنت ها کرده بود که من از شدت عشق ندیدم اصلا کم کم دعوا ها شروع شد بهش شک داشتم چون داخل گوشیش یه عالمه شماره دختر و ... پیدا کردم و از اونروز تمام بحثمون در رابطه با شک من و خیانت اون بود 

2728
فکر نکنید من یه ادم بی بند و بار یا لاشی و هرزه ام که با هرکی برسه بخوابه من بخاطر این استباهم عمرمو ...

من کاملا درکت می‌کنم عزیزم،گاهی آدم بخاطر اینک گناهشو توجیح کنه مجبوره ب حماقتش ادامه بده،چوب احساساتی بودنتو خوردی

ان شالله که بهترین ها در مسیر زندگیت قرار بگیره، و بهت فرصت جبران داده بشه 

خیلی دوسش داشتم 

خدایی چیزی هم کم نداشتم که بخواد بره سراغ دخترای ده اما چون از روستا اومده بود رنگ و لعاب دخترای شهری گرفته بودتش 

کل نامزدی من با خیانت اون و دعوا و حتی کتک گذشت و من تصمیم به جدایی گرفتم 


2738
خلاصه  وقتی میکمد خونمون همه چی خوب و اوکی وقتی میرفت سردی و بی خبری و دعوا  چند وقتی بو ...

کاش همون اول ازش گذشته بودی وقتی شیطنت هاشو دیدی ولی عزیزم نمیخوام بااین حرفم ناامیدت کنم ولی اگر دیدی درست بشو نیست همین الانم دیر نشده ازش بگذر الان خیلی بهتره تااینکه وارد زندگی بشی ویه بچه هم توبغلت باشه که زندگی یه بچه هم خراب بشه 

ولی هیچ وقت ازکمک خدا ناامید نشو 

برای اینکه حالت خوب بشه وبه حاجتت برسی وازبلاتکلیفی دربیای نماز استغاثه به حضرت زهرا را بخون حتماجواب میده❤️

خانوادم با ازدواجم مخالف بودن از اول اما برعکس ایندفعه با طلاقم کاملا مخالفت کردن و گفتن که حق طلاق ندارم شوهرم هم از این قضیه سو استفاده کرد و مجبور به عروسی گرفتن شدم 

فهمیده بودم شوهرم یه ادم بی فرهنگ و هیز هستش که هر زنی هر زنی بیاد سمتش نه نمیگه 

عروسی من از عذا بدتر بود 

لبم نمیخندید حالم خوب نبود خودمو توی دنیای دیگه میدیم اما برعکس شوهرم میگفت میخندید تا دل سیر به زن ها نگاه میکرد و من احساس عجز میکردم شوهرم مریض بود اینو من فهمیدم اما نمیتونستم تحمل کنم دیگه طلاق برای ارزوشد دیگه 

بابام یه ادم خود رای که به حرف هیچ کس گوش نمیداد 

من این جهنم رو انتخاب کردم اما موندن و سوختن رو بابام باعثش شد


2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز