از تاپیک قبلی من متوجه میشین چطور خانواده هستن....
ما سع تا خونه عوض کردیم هر سه مادرشوهرم دخالت کرد همشو همینجا گرفتیم.. بعدشم متوجه شدم شوهرم خونه داره شریکی با خانوادش دست مادرش که زندگی میکنن خونه تمیز خوب دو طبقه. و من دارم هرسال از این خونه به اون خونه میشم... مادرشوهرم یه خونه خودش داره اونو داده ما میشینیم کوچیک 60 متری بدون خواب... حمام دسشویی طبقه پایین تو پارکینگ..الان داداشش میخواد ازدواج کنه از یک شهره دیگه زن بگیره گفته میرم شهره زنم زندگی میکنم با اینجا یک ساعت نیم فاصله اس. نه خانواده دوست نه ولخرج.. حالا این تمام پول هاش میده اونا خرج تولدها عیدی های اونا میکنه... میگم بریم شهره ما زندگی کنیم میگه تو برو من نمیام... الان بدجور بغضم گرفته که چرا این اینطوریه... منم اگه داداشش ازدواج کنه از این شهر میرم چون خیلی تنهام و دخالت هاشونم بدتر. جرات نداری یه بیرون برم... مهریه امم 17 تاست میزارم اجرا..... آنروز میگه برو واست خونه میگیرم خرج ت هم میدم حالا نمیدونم جدی بود یا شوخی... ما زن شوهر خیلی با هم خوبیم ولی اگه دعوا بیوفتیم از دست خانوادش بدجور دعوا میوفتم خونه میشه جنگ