اول بگم خواهرم جاریمه.الان خونه مادرشوهرم هستم.ویدیو کال گرفته با مادرشوهرم میحرفید.نمیدونست من اینجام.وای صداشو نازک کرده بود با عشوه قربون صدقه مادرشوهرم میرفت😂😂😂مادر شوهرم میگفت دست و گردنم درد میکنه.میگفت الهی دورت بگردم نگفتم نرو ورزش.آخ جای مامانم و آقای خدابیامرزم خالی.میدیدن هاپوی خونمون چه عروس لوندیه😐🤣
چی بگم والا.خوب کار خوبی میکنه من که نگفتم بده.اصلا اهمیتی برام نداره بیشتر خندم گرفت
والا به نظر من خودتم دختر مهربونی هستی منتها خواهرت برون ریزتره
پس خندت نگیره چون من چیزی که حس کردم از تایپیکات اینه خودتم مهربونی فقط یکم اعصاب نداری که اونم مال مشکلات زندگیه😄
ممنون میشم برای مامان شدنم یه صلوات بفرستید دوست مهربونم❤ سلام دردانه ی قلب مادر ، عزیز مادری که هنوز مادر نیست. کوچک دوست داشتنی ام ،هرروز و هرشب چشم انتظار آمدنت هستم .من هیچگاه از این انتظار خسته نخواهم شد و با تمام وجود بی تاب لحظه ای هستم که در وجودم جوانه خواهی زد . دلبندِ شیرینم ، تو بی تاب من نیستی؟ برای آغوش مادرت بی قراری نخواهی کرد؟ بیا و مرا از این انتظار نجات بده . حال که هنوز نزد خدایی ،از او بخواه تورا به آغوش من برساند . به او بگو مادرم دلواپس دیر به آغوشش رسیدنم است...ای تمام هستیِ من ... اکنون حتی نمی دانم با کفش های صورتی می آیی یا آبی ، اما بی نهایت دوستت دارم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
❤ تاپیک 💪مانکن های زیبا💪 ❤ سرگروه خزان_نارنجی ❤ زیر گروه قرمز ❤ وزن اول ۸۵ ❤ وزن هدف ۵۵ ❤ شروع ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۱ ❤ استارت شروع دوم ۱۹ آبان ۱۴۰۱ ❤ وزن شروع ۷۶ ❤ وزن هدف ۵۵ ❤ تاریخ شروع مصرف قرص امشب ۱۹ آبان ۴۰۱ 😅❤ یعنی یادم می مونه ؟ 😅 یه شب در میان 😅❤
من واقعا از ته دلم دوست ندارم مادرشوهرمو.یعنی حسی بهش ندارمنمیتونم قربون صدقه برم.آخه مادرشوهرمم رف ...
خب اون خودشو تو دلشون جا کرده،حق نمیدی باش متفاوت رفتار کنن؟
ممنون میشم برای مامان شدنم یه صلوات بفرستید دوست مهربونم❤ سلام دردانه ی قلب مادر ، عزیز مادری که هنوز مادر نیست. کوچک دوست داشتنی ام ،هرروز و هرشب چشم انتظار آمدنت هستم .من هیچگاه از این انتظار خسته نخواهم شد و با تمام وجود بی تاب لحظه ای هستم که در وجودم جوانه خواهی زد . دلبندِ شیرینم ، تو بی تاب من نیستی؟ برای آغوش مادرت بی قراری نخواهی کرد؟ بیا و مرا از این انتظار نجات بده . حال که هنوز نزد خدایی ،از او بخواه تورا به آغوش من برساند . به او بگو مادرم دلواپس دیر به آغوشش رسیدنم است...ای تمام هستیِ من ... اکنون حتی نمی دانم با کفش های صورتی می آیی یا آبی ، اما بی نهایت دوستت دارم