دوست صمیمی مو
حتی از خودم بدم میاد که بهش میگفتم دوست
من باهاش خیلی بیش از لیاقتش باهاش خوب بودم صادق بودم واسش بهترین هارو خواستم تو خیلی از جا ها راهنمایی و کمکش کردم خیلیییییییی زیاد ولی نمک نشناس بود نون نمک همو خورده بودیم نمکدون شکست من روی پلیدشو نمیدیدم چون باهام دو رو بود ولی چند نفر از اطرافیانمون اون روش رو بهم نشون داد و من تا یه مدت از لحاظ روحی مریض شدم چرا که از خودم بد اومده بود از خودم اعصبانی بودم الان پشت دستمو داغ کردم که هیچ عالم و ادم رو صمیمی خودم ندونم هم رازم ندونم
من صاف و ساده ام دل مهربون و دل نازکم زود میشکنم و اون نامرد بد جور منو شکست و الان عین خیالش نیست
فقط واگزارش کردم به اون خدا که از یجایی خدا بزار تو کاسش و اون موقع یاد من بیوفته و عذاب بکشه
من کینه ای نیستم فقط اون بد نابودم کرد نمیتونم بگذرم ازش ..نمیشه
کاش میتونستم