بچها یه چیزی بگم یاد سوعاتی خواهرم افتادم
خواهرم ایران زندگی نمیکنه
مادرشوهرش میخواسته بر پیشش مامانم گفت فرصت خوبیه همه چی برای خواهرم خرید داد مادرشوهر ببر
وقتی رسید
خواهم به مامانم گفت مامان شما گفتی ۵تا بسته زعفرون اینا که ۳تاس
مادرشوهرش بهش گفته .مهتاب جان من زعفرونام تمام شد ۲تاشو خودم برداشتم🤣🤣🤣