یه برادر دارم بیکار و بیخال برا خودش میگرده و پول تو جیبی بگیر بابامه روزی هزارتومن بهش بدن راضیه در این حد مامان بابام پیر و زحمت کشن یه خواهر مجرد دارم که اصلا معلوم نیست آینده اشون چی میشه اصلا ازدواج میکنن تو خونه پر از هرج و مرجه و اصلا هیچ آرامشی نیست و به همون نون بخور نمیر راضین بعد 3 ماه اومدم همش میگم خدا مرگم بده راحت بشم یعنی شوهرم چه فکرایی میکنه آخه بگو به فکر نیستین بلد نیستین بچه رو ادب کنین و خوب تحویل جامعه بدین آخه این همه بچه چیه آوردین الان من نمیدنم غصه ی خودمو بخورم یا اونا رو به خدا یه چیزی میگم یه چیزی میشنوین