من ی ساله ک با دوست پسرم صحبت میکنیم همون هفته اول مامانشو فرستاد خونمون دیگ تا آشنا بشیم باهم زمان برده تا الان حالا گیر داده میگ باید عقد کنیم من میگم بیشتر بمونیم میگ ن زیاد باهم دوست موندیم وضع مالی ما زیاد خوب نیست بهش میگم من یکم کار کنم بتونم جهیزیه بخرم میگ هر چی وسیله های بزرگ هست خودم میگیرم تو همون وسایل برقیای آشپزخونه رو بگیری بسه دیگ ولی من اصلا دوست ندارم امسال عقد کنم
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
من میخواستم کسیو جزمن نبینی..وکسی جز من توجهتو جلب نکنه...و جواب کسیو زودتر از من ندی..وهمه همه ی حواست به من باشه...من میخواستم تو حتی اگه باهمه خوبی هم بامن خوبتر باشی...اگه همه دوسِت دارنم بدونن که تو منو دوست داری...خوب آدمی به هرچیزی که زیادی چنگ بزنه باخته...و تو بزرگترین باختِ من بودی...من بودم که سقوط کردم "میخواهم بدانی که تمام نشده ای!" از ذهنم نرفتهای و هنوز در قلبم ادامه داری تو حتی همین حالا که نیستی هم از صبح تا شب در کارهای روزمرهیِ من خلاصه شده ای و رویایِ "اینجا❤
آره قبول نمیکنه میگ ما قراربود فقط اخلاقای هم دستمون بیاد ک اومده میگه ی ساله باهمیم باید عقد کنیم میگم خب همون عقد من باید انگشتر و هزارتا مار دیگ بکنم میگ ن ی انگشتر میخاین بحرین دیگ کم آوردی خودم میدم