2 روزه خونه مامانم بودم شوهرمو ندیده بودم امشب اومدم خونمون شوهرم اومده نه دخترمو بغلش گرفت نه با من حرف زد به زور چندتا کلمه گفت خستم خوابید میگم بیدار بمون میگه توقعت زیاده چیکار کنم دارم میترکم دوست داره ولی اهمیت نمیده به نظرتون فردا حرف بزنم باهاش
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خدایـــــــــــــا؛ بابت هر شبی که بی شکر تو سر بر بالین گذاشتم بابت هر صبحی که بی سلام به تو آغازش کردم بابت لحظات شادی که به یاد تو نبـــــودم بابت هر گره که به دست تو باز شد و من به شانس نسبتش دادم بابت هر گره که به دستم کور شد و تو را مقصر دانستم بابت همه گناهانی که مرتکب شده ام و همه گناهانی که بعدامرتکب میشوم مرا ببخش و گنهانم را به نیکی تبدیل فرما ای کریم
خودتو بزار جای من.روزای تکراری. نه کمک میکنه. دخترمو چند دقیقه میگیره بغلش بعد میزاره زمین. هرجا میگم نمیبره. خیانت.خونه هم که میاد میگه خوابم میاد 5ساله عروسی کردم تو این 5سال یه شب منو نذاشته بغلش بخوابم
جمعه هاهم خونه نیست از وقتی عروسی کردم یه روز کامل پیش من نبوده
بهش بگو،دوتاچایی بریزباهم حرف بزنید،بگومن دوست دارم و خداروشکرمیکنم همیشه بابت زندگیم میدونم خسته ای زحمت میکشی ولی یه ساعتم بیاپیش منوبچمون،حرف بزنیم یا باماشین یه دوری بزنیم،اینقدرکارمیکنی و منم همش تنهام همه چی واسمون خسته کننده میشه