من قبل اینکه باشوهرم ازدواج کنم خانوادم به زور منو باپسردائیم نامزد کردن اصلا هیچ حسی بهش نداشتم ولی کل فامیل میدونستن ک پسردائیم بدجوری عاشقمه خلاصه نامزد کردیم ویه ماه نامزد بودیم صیغه محرمیت هم خوندیم تولون یه ماه باهم بیرون میرفتیم خیلی سعی کردم بهش بفهمونم ازش خوشم نمیاد از بدرفتاری بگیر تا لج کردن و دعوا کردن و... ولی اون روز به روز بیشتر عاشقم میشد. یه روز گفتم فایده نداره توخانه دادوقال کردم وکلی قرص خوردم جوری ک تشنج کردم دیگه نامزدی رو به هم زدن
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
بعد اون پسردائیم یه ماه بیمارستان بستری بود ناراحتی اعصاب گرفت الان من 5ساله ازدواج کردم ولی اون زن نمیگیره خیلی عذاب وجدان دارم براش کاشکی هیچوقت باهاش نامزد نمیکردم خیلی میترسم نفرینم کنه
بحثم سر عشق اول بود اگه عشق واقعی باشه هیچوقت فراموش نمیشه
نه شما که سنی ندارین خانوما سن شون روی 20 متوقف میشه بیشتر نمیشه
الا دختر تو مادر داری یا نه ♪♩ نشونی از برادر داری یا نه ♪♩ همون بوسی که دادی توی دالون ♪♩ نمیدونم به خاطر داری یا نه ♪♩ شب تاریک و مهتابم نیومد ♪♩ نشستم تا سحر خوابم نیومد ♪♩ نشستم تا دم صبح قیومت ♪♩ قیومت اومد و یارم نیومد ♪♩ سه روزه رفتی و سی روزه حالا ♪♩ زمستون رفته ای نوروزه حالا ♪♩ خودت گفتی سر هفته می یایم ♪♩ شماره کن ببین چند روزه حالا ♪♩ من از انگشتر دست تو بودم ♪♩ میون پنجه و شصت تو بودم ♪♩ اجل اومد که جونم را بگیره ♪♩ ندادم چون که پا بست تو بودم
😅😅😅🙈🙈🙈🙈🌺🌺 مرسسسییی 😂😅😅🙈🙈 اعتماد به نفسم هزار شد😁😅😂😂😂
🌺 خواهش می کنم
الا دختر تو مادر داری یا نه ♪♩ نشونی از برادر داری یا نه ♪♩ همون بوسی که دادی توی دالون ♪♩ نمیدونم به خاطر داری یا نه ♪♩ شب تاریک و مهتابم نیومد ♪♩ نشستم تا سحر خوابم نیومد ♪♩ نشستم تا دم صبح قیومت ♪♩ قیومت اومد و یارم نیومد ♪♩ سه روزه رفتی و سی روزه حالا ♪♩ زمستون رفته ای نوروزه حالا ♪♩ خودت گفتی سر هفته می یایم ♪♩ شماره کن ببین چند روزه حالا ♪♩ من از انگشتر دست تو بودم ♪♩ میون پنجه و شصت تو بودم ♪♩ اجل اومد که جونم را بگیره ♪♩ ندادم چون که پا بست تو بودم