شوهرم هر وقت حرف دوستش زن و مادرزن دوستش میشه میگه اگه باهاشون رفت و آمد نکنی طلاق میگیریم😭

اولش معذرت میخوام متنم طولانیه 🙏ببینید حق با کیه ؟من چیکار کنم آخه ؟خواهشا راهنماییم کنید ؟خسته ام از دست شوهرم 😭

دوست شوهرم مجردیاش خوب بود و منم مشکلی نداشتم تا ازدواج کرد 

زنش از من کوچیکه و اهل بریز و بپاش و افاده ای منم برعکس اون اهل قناعت و خونه دار و ...

هر وقت اومد خونمون اینقد گفت رفتم اینو خریدم رفتم اینکارو، اونکارو کردم  ...دیدم روم تاثیر میزاره منم هی غر میزدم به شوهرم که تو هیچی خرجم نمیکنی و فلان ...آخرش دیدم چاره ای نیست جز اینکه قطع رابطه کنیم که شوهرم گارد گرفت چرا خیلیم خوبن و فلان ...🙁

بعد چون مادرزن دوست شوهرمم(جوونه) با اینا همکاره چن بار وقتی با دخترشون میومدن شهر ما همراه اونا بدون دعوت خونمون که فهمیدم خیلی سبکن که بدون دعوت میرن جایی ...

.وقتی انتقاد میکردم شوهرم بیشتر عصبی میشد ...

یک بارم شوهرم و دوستش باهم رفتن بیرون ،زن و مادرزنه موندن خونه ما که تا اونا برگردن استراحت کنن بعد برن شهر خودشون ...

.تا مردا رفتن ...هر دو مادرو دختر لباسشونو (مانتو،روسری)درآوردن تا راحت باشن😳 منم اینقدر موذب و خجالتی بودم انگار من مهمونم اونا صاحبخونه چن بارم با خنده میگفتن توام راحت باش ☹

بعد مادره با تاپ شلوار قبل اینکه من کاری کنم خودش بلند شد رفت اتاق گفت من یه بالش بردارم یکم بخوابم تا اونا میان گفتم باشه خواستم برم بدم بالشو دیدم خودش رفت برداشت و دراز کشید ....😕

اینقد حرصم گرفته بود داشتم سکته میکردم که شوهرم رو داده که اینقدر سرخود شدن تو خونم ...😤

سر اون کلی دعوامون شد بماند ...

چن وقت بعد از اونم شوهرم با یه همکار دیگش تلفنی حرف میزد به شوخی منم گوش میکردم که یهو اون همکار آقا درباره این خانومه و خانوادش حرفایی زد که شاخ درآوردم که شوهرم دیگه گوشی رو کشید اونطرف تا من دیگه نشنوم ....😒

بعد چند روز گذشت دوماد شوهرم که راننده سرویس هست درباره اون خانوم میگفت که خیلی وقیحه با راننده های مرد دهن به دهن میشه و تو خیابون دادو بیداد نیکنه که باز شوهرم طرفشو گرفت و گفت شاید راننده آدم بدی بوده که زنه جوابشو داده ...😒

بعد فهنیدم حس ششمم از اول درست بوده هرچقدر بهش گفتم گفت نه و طرف دوستشو اون مادرزنه رو گرفت که خوبن و تو با  همه مشکل داری و فلان ...😔

گذشت تا اینکه پارسال رفتیم مشهد برگشتنی گفتیم از سمت شمال برگردیم خونمون مشهدو رد کرده بودیک دوست شوهرم زنگ زد و گفت که مادرزنش باید انتقالی بگیره و اگه بشه پیش مسئولا شوهرم وساطت کنه که انتقالش بدن اینم گفت باشه ...باهاش حرفم شد گفتم چرا باید بخاطر یه زن غرینه به چن نفر رو بزنی که کارش جور بشه اصلا به تو چه ...برگشت از اون طرفداری کرد و به منم جن...و فلان گفت که من خرابم و اون پاک و معصوم و هر کاری که از دستش بربیاد برا اون میکنه ...‌تصمیم به طلاق داشتم دیگه ولی بازم چون دیدم کسیرو پشتم ندارم کوتاه اومدم ...😭

حالا امروز فهمیدم دوست شوهرم قراره به شهر ما مهاجرت کنه و انتقال بگیره شهرمون .

.‌به شوهرم گفتم وای حالا بازم آوار میشن روسرمون و دوباره باعث دعوامون میشن برگشت گفت

 تو اجتماعی نیستی به اونا چه تو اخلاقت بده بهشون میگی خراب ...منم با اونا رفت و آمد میکنم چه خوشت بیاد چه نیاد گفتم پس منم چون نمیتونم اونارو تحمل کنم چاره ای ندارم جز جدایی

 فقط صبر میکنم تا بچم دنیا بیاد بعد ...مردی که بخاطر غریبه ها همیشه با زنش دعوا کنه بارها فحش رکیک بزنه همون بهتر ازش جدا بشم ...گفتم من بدونم تو روی یه مرد عریبه اینقدر حساسی حتی به طرف نگاه نمیکنم بعد تو بخاطر دوستت و خانوادش حرف طلاقو پیش میکشی پس واقعا جایز هست ازت جدا شم ....😭

خانوما چیکار کنم واقعا مثل خرموندم توش ...