یه دونه دختره دلش نمیاد مادرش در حدی وسواس داره که یه بار یکی از دوستای همین دخترش میره خونه ی دختر اینا با هم دوست بودن بعد داشته تعریف میکرده قبلی که بیام اینجا رفتم پرو لباس پیش خیاطم اینم میپرسه خیاطتون کیه دوستش میگه خیاطم یه خانمه زرتشتی خیلی کارش تمیزه و...
مادره هم میفهمه و ناراحت میشه ولی چیزی نمیگه بعد که دوست دخترش میره
این کل زندگی دخترشو میریزه وسط حیاط میشوره تا دستگاه تلفن که اون خانم باهاش زنگ زده بوده این میشوره انقدر وسواس داره