دارم زار میزنم،
خدا میدونه حالم دست خودم نیست توروخدا بیاید راهنمایی کنین،
۱۲-۱۳ سال پیش با یکی آشنا شدم،
و از ۱۰ سال قبل قول و قرار ازدواج داشتیم، خب شرایطشو نداشتیم، ولی اونم کم کاری کرد،
من عااااااشقش بودم دیوونه وار!
از یک سال قبل ، خسته شدم، دیگه تحملم تموم شد، و یهو کلا عقل جای احساس رو گرفت، فهمیدم اخلاقش، رفتارش، حتی ظاهرش رو دیگه دوست ندارم،
منی که می مردم براش، شاید در اثر اذیتهایی که کرده بود دیگه دوسش نداشتم،
گفتم جدا شیم،
حالا ازونوقت، اون شده مجنون، رفته سر کار و اصرااار که جدا نشیم،
من با احساس مرده چجوری ادامه میدادم؟