صب تامیک زدم وگفتم که باشوهرم بحث کردیم
وخانواده ام گفتن بیا وبچه نیار(ع منظور اجیام)
ازخصوصیات همسرم میگم شمابگیر مشکل ازمنه یا ازاون
تودوران عقد شرطم خونه بود که شوهرم نساخت ومجبورشدم باخانوادش زندگی کنم
بگم که اینقدرررر ضعیف بودم که وقتی بهش وابسته شدم حدود دوهفته ازم دست کشید وگوشیشو خاموش کرد وداشتیم ب طلاق فکر میکردیم اونجابود ک شدیدا بهم فشار عصبی وارد شد وشب ازدواجم تشنج عصبی بهم دست داد
البته بگم تودوران عقد ازجانب خانوادم فشتر بهش اومد وتاجایی کتونست حامی من بود
بعدازدواج حالم روزبروز بدتر میشد دکتر دعانویس وغیره
خوب نشدم
بعدیه مدت سرهرچیزی میگفت توخل وچلی،تودیونه ای
تو کم داری_خانوادشم اینو میگفتن حتی پدرشوهرم سری اخر بهم گفت ک تورومیبریم تیمارسنان بستری میکنیم
بازبونشون ازردن منو
به شوهرم میگفتم میخوام درس بخونم میگفت باشه اما حمایت نمیکرد.پول کتاب نمیداد.
برای ویزیت یه دکتر ۲۰ بار بایو میگفتم توسرم میزدم تا میبرد
برای خرید ک دعواو جنگ داریم
برای روانشناس دوسه جلسه بیشتر پول نداد
میگفت زبان بخون من پشتتم..رفتم کلاس ک زبانکده بزنم گف دستم خالیه صب کن'؛نزاشت وام بگیرم.برای ازمون وکالت گفت من اجازه نمیدم توددگستری بری وتوبرای این کارساخته نشدی واصلا روحیه نمیداد درصورتیکه من حامیش بودم وبچه داری کردم و ازاول زندگی تاالان هفته ای ۳ بار رو کارگر داشتیم وشامشونو میدادم_خانوادش مهمان داشتن میرفتم کمک میدادم نمیرفتم قهر میکرد
رفته رفته طوری شد که میگفت توباید بیای سمتم
قهرمیکرد جاخوابشو جدا میکرد
ادعاداره ک بهترین همسره وازاحترام برای من بیشترازچیزی ک مستحقشم احترام میزاره ویه کاری کرده شک کنم ک انسانم ومستحق احتراممم
میگفت ک مردای فامیل محل زن نمیدن
کتکش میزنن
من بافرهنگم
قدددورمو بدون
دکتر میبرد اینو میگف
جدیدا اینو خیلی تکرار میکنه ک قدربدون معتادنیستم
واینقدلطف میگنم بهت
بگین چیکارکنم بااین احساس حقارتم ک این چند سال چقدددر ساده بودم وتحمل کردم الان شدم یک ادم پرخااااشگر