به خاطر اتفاقاتی که تو زندگیش پیش اومده خیلی بد تربیت شده و خیلی خودشو با آدم نمیگیره شاید حتی روانشناس هم نتونه واسمون کاری بکنه، بزارین از اول زندگی پسر شوهرم بگم، این بچه وقتی یک سالش بوده مادرش گویا خیانت میکنه و دستش رو میشه از اونجایی که پیامکهاش مدرک بوده واسه اثبات خیانتش دعواشون که میشه در حدی که خانواده ها همدیگه رو میزنن این خانم هم بچه یک سالش یعنی همین پسر شوهرم رو میده به اینا و میره چون نمیتونه حضانتش رو بگیره
بعدش شوهره دفتر ساختمانی میزنه و یکی دو سال که کار میکنه منشی دفترش دوستش رو بهش معرفی میکنه و از اونجایی که پسرش سه سالش بوده و نیاز به مراقبت داشته سریع ازدواج میکنن اما شوهره متوجه میشه این خانم باکره نیست و از اونجا داستانهاشون شروع میشه...