ی سوتی از خودم بگم وسط چت بودیم بنابدلایلی جرعت نداشتم بگم بخابیم
نامزدمم
ساعت ۷از شرکت اومده بود تا نصف شب باغچه و زمینشونو ابیاری میکردن
هردومون بشدت خابمون میومد و خسته بودیم منم اسمم سحر هس و اسم نانزدم حسین
یهو یکمی هوشیار شدم دیدم کلی قربون صدقه ش رفتم اخر هر جمله نوشتم سحرم
مثلا خیلی دوست دارم سحرم..حسین فدات شه سحرم
درسته خندا دار نیس ولی من اون لحظه غش کرده بودم از خنده جالب اینجاس حسین هم همش میگف تو سحرم نوشتی یا من چشام بد میبینه😊😊