2733
2734

بیاین کارای مسخره ای که کردیم رو بگیم نصفه شبی روحمون جوادی برقصه امااا اول خودم میگم😂😎


۱)برگزاری کنسرت خفن و در حمام و تصور تشویق کنندگان😂😎🌊

۲)صبر کردن برای رند شدن ساعت الخصوص درس خواندن 😂💃

۳)فکر کردن به مسائل مهم زندگی در دستشویی(یه دفعه یه خودت میای میبینی نیم ساعت شده)😂😂🌊


۴)با خودکار روی دستمون تتو می‌زدیم و احساس شاخ بودن می‌گرفتیم😂😂😎💃

بگین منم یادم بیاد بازم میگم😂

قطع رابطه کنید ، واقعا سلامت روان ارزششو داره.


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

من توی حمام میرقصیدم💃💃

دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه می‌خواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃   امضامو هفته‌ای یکبار بروز میکنم🤗😍
2728
؟!😑

بزن تو گوشش😂

دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه می‌خواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃   امضامو هفته‌ای یکبار بروز میکنم🤗😍
2740


مورد 3 فقططط

حل مساعل سخت ریاضی فیزیک تو خلا :/


خداشاهده حل میشدن اکثر وقتا .... خدایی الانم تو محاسبات میمونم میرم میشینم اون تو فک میکنم میام بیرون حل میشه

:/ ی چیزایی براتون مهمه ک اصن فکرشم نمیتونم بکنم چطور، عوضش ی چیزایی برام مهمه که فکرشم نمیتونید بکنید چطور  

من همه رو داشتم. داداشم میرفت بیرون میرفتم تواتاق کرم می‌ریختم. به کتاباش بیشتر 😂😂😂😂

دمت گرم 😊😊از اینکه بهم خیانت کردی. با دختری که می‌شناختم ریختی روهم. خداروشکر شناختمت 😊خدیا تنها کسی که دوستش دارم فقط تویی😍🙏

جدا کردن کرم بیسکوئیت و انداختن بقیش دور 

نون و پنیر و پونه                                                              کپک زدیم تو خونه                                                    
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   رستا۷۰۹  |  2 ساعت پیش
توسط   عطرخدا  |  2 ساعت پیش