خوابم نمیبره داغونم عزیزا

سلام دوستای خوبم حالتون چطوره...تا الان خوابم نبرده فکرم درگیره و بدجوری حالم بده لطفا کمکم کنین میخوام براتون دردودل کنم...تو زندگیم سختی زیادی کشیدم فک نکنین دارم دروغ میگم همه ی اینا عین واقعیته...من ۱۹ سالمه و دوبار ازدواج کردم بار اول زوری بود تو ۱۲ سالگی ک بخاطر اعتیاد طلاق گرفتم نزدیگ ب چهارسال طلاقم طول کشید و توی این مدت و ی سال بعدش من فقط خونه نشین شدم پدرو مادرم نزاشتن درسمو ادامه بدم دستو بالمم برای هرکاری بسته بود توی اون مدت فقط سرگرمی من تلگرام و اینستا و کلا فضای مجازی بود هفته ها پامو از خونه بیرون نمیزاشتم اوضاع روحی داغونی داشتم ب دردی نمیخوردم هدفی نداشتم و همه ی همسن های من همه در تکاپوی درس و تفریح و ازدواج و نامزدی بودن و من روز ب روزبیشتر غصه و افسوس زندگیم رو میخوردم اینکه چ ها ب من گذشت و تموم شد بماند با ی دل شکسته من موندم من...بعد طلاقم با شوهرم ازدواج کردم ک ۱۲ سال ازم بزرگ تر هستن از هر لحاظ ک بگی خوبه اما خب میدونین تفاوت افکار بازم ادمو اذیت میکنه اول نامزدی شور و هیجانش برای من عالی بود اما بعد ها خیلی براش عادی شدم اینم بگم شوهرم پسر بود بعد سه چهارماه بعد عروسیم من حامله شدم روز هارو میشمردم وقت غربالگریم برسه وقتی رفتم پیش دکتر گفت ک بچه ایست قلبی کرده واقعا در تمام عمرم ب اندازه ی اون روز غمگین نبودم جای خالیشو هنوزم بعد مدت ها حس میکنم روز ب روزم داغونتر میشم بعد سفط رفتم خونه ی مامانم ک ازم مراقبت کنه اما بعد ی هفته ک شوهرم اومد دنبالم چت هاشو با دو سه تا خانوم دیدم ک ازشون تعریف کرده بود با اینکه واقعا از هرلحاظ خیلی خیلی از شوهرم سرترم اما اینکارو باهام کرده بود گذشت و ازم عذرخواهی کرد من افسردگیم خیلی شدید شد و کم کم ازش دلسرد شدم بعدا باز بهتر شده بودم ک ی گند کاریه دیگه اش رو شد و معلوم شد با ی زنی دیگ نمیدونم تا چ حد در ارتباط بود خودش ک میگه میخواستم کمکش کنم اما کدوم گربه ای محض رضای خدا موش میگیره؟منم بخاطر طلاق قبلیم نتونستم کاری کنم چون ابروم میرفت برگشتم چیز مشکوکی ازش ندیدم انا ب شدت ازش متنفر شدم و بهش شک دارم هیچ کششی تسبت بهش ندارم از طرفی گذشته ازارم میده خودش میبینه حالم بده اما ی بار ازم نپرسیده چرا انقدر تو خودتی میدونم ک بهش بگم منو ببر پیش روانشناس عمرا اینکارو نمیکنه پولشم بهم نمیده دارم میترکم همش احساس سردرگمی دارم دوس دارم همش گریه کنم انگار چیزی گم کردم بی قرارم لطفا کمکم کنین