من ٥ سال باهاشون تو يه ساختمون بودم
ولي واحدا جدا بود
دخترم دنيا اومد اونجا
انقدر دخالت كردن تو كاراش انقدر زر زدن
اخر سر منه زائوعو رو با شكم پاره ب كتك دادن
منم پامو گذاشتم رو خرخره شوهرم ك بايد پاشيم
دخترم ٩ ماهش بود ازونجا باشديم
الانم سالي ١٠٠ م دارم ميزارم رو اجارم
ولي مهم نيس اعصابم راحته