پسرخاله منم تا مرز خودکشی برای من پیش رفت
باباش سکته کرد سر جریان عشق و عاشقی ش
ب غریب و اشنا رو انداخت ک ب من برسه
الان چن سالی هست ک با ی دختر ۴سال بزرگتر از خودش ازدواج کرده و اون دختر با علم ب عشق شوهرش ب من اونقدر بهش محبت کرده ک فک کنم پسرخاله م اصلا منو ب چشم ی غریبه میبینه دیگه
منظورم اینه ک اگه از عشق سیرابش کنی هیچی از گذشته براش نمی مونه