2726

سلام خیلی خوش اومدید که باهم درد و دل کنیم داستانم از قبل تایپ کردم همش سه قسمت بیشتر نیست  و تند تند می‌ذارم تا خسته نشید 


راستش منم الان شش ماهه عروسی کردم ، شوهرم 30 سالشه میدونستم قبلا شوهرم خواستگاری یکی از اقوامشون رفته ولی نمی‌دونستم کی بوده و چرا موفق به ازدواج نشده، ما از طریق یک واسطه آشنا شدیم و سنتی ازدواج کردیم و فامیل هم نمیشیم و همه ی شناخت ما بعد از خواستگاری به صورت رسمی اتفاق افتاد، ولی تازگیا ناخواسته داستان عشق قبلی شوهرم رو فهمیدم،اینم یکی از اقوامشون با اصرار خودم بهم گفت و بهش قول دادم که نگم از اون شنیدم

شوهرم از بچگی عاشق دختر پسر عمش بوده، یعنی عاشقی تا سرحد مرگش، تقریبا پنج سالی باهم اختلاف سنی داشتند، دقیق کسی نمیدونه چند سال باهم دوست بودند ولی حدودن هشت نه سالی میشده، با اینکه فامیل بودند ولی هیچکس نمیدونه اینا باهم دوست شدن ، شوهرم یک جورایی معلوم بود بهش علاقه داره ولی کسی نمیدونست که باهم ارتباط دارند ، بیرون میرند و مثل لی لی و مجنونن، با اینکه تو یک شهر زندگی میکردند آخه شوهر من خیلی آدم ساکت و مرموزیه و کسی بهش شک نمیکنه، اصلا دم به تله نمیده به اون دختره هم همه چیز یاد میده چطور برخورد کنه تا کسی از این دوستیشون خبردار نشه



خلاصه بعد از این سالها که دختره درسش تموم میشه و شوهرمم شرایط ازدواج فراهم میکنه میره خاستگاریش و پدر دختره مخالفت و سنگ اندازی میکنه، شوهرمم هر شرطی میذاره اجرا میکنه ولی بازهم بهونه میاره تا دیگه بیخیال میشه چون می‌دونه کل دنیا رو هم فراهم کنه برای دخترشون پدرش راضی نمیشه،و قیدشو میزنه، و تازه بعدن این راز ارتباطشون بر ملا میشه ،راستش من خیلی چیزای عجیبی شنیدم درباره عشقشون که میگم مگه میشه یک مرد اینقدر یک دختر رو دوست داشته باشه، مثلا شنیدم هر موقع اون دختره تو بیمارستان مریض بوده شوهر منم خونه نبوده میرفته جلوی بیمارستان تو ماشین میخوابیده که پیش اون باشه، فقط تو بیمارستان نمی‌رفته که کسی شک کنه،یا مثلا خیلی پیگیر کارای دختره بوده و همه کار براش انجام داده، تو کنکور خیلی کمکش کرده بود که دانشگاه رتبه خوبی بیاره با اینکه اصلا درس دختره خوب نبود، موقع دانشگاهم تو درساش خیلی کمکش میکرد تو دوران دانشگاهش براش کار پیدا کرده بود با اینکه خودش اونموقع بیکار بود ولی تا یک موقعیت خوب شغلی دیده بود نشون اون داده بود،گواهینامشو به کمک شوهرم زودگرفت با اینکه دست فرمون داغونی داشته، در آمدش هر چقدر کم بوده نذاشته آب تو دل دختره تکون بخوره، کوچکترین چیزی که احساس کرده بود اون بهش نیاز داره براش فراهم کرده بوده از لحاظ درسی مثلا جزوه،کتاب و این چیزا براش تهیه میکرد، هر چی احساس میکرده اون دختره بهش نیاز داره بدون اینکه اون ازش بخواد براش تهیه میکرده، خیلی مواظبش بوده و از هیچ محبتی دریغ نکرده

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

2728

حالا فکر نکنید دختره آدم تیغ زنی بوده اونم واقعا عاشقش بوده ،چون بهش نمی‌خورد که آدم بدی باشه و شوهر منم آدم زیرکیه و کسی نیست که به شغال باج بده،فقط برای کسایی که واقعا شوهرمو دوست دارند دست و دلبازی میکنه، و اصلا اون موقع شوهرم و ضعش خوب هم نبوده،دختره هم خیلی خوشگل بود واقعا، شوهر منم اینقدر بهش محبت کرده بود تا دلشو به دست آورده بود البته شوهرم هم آدم با ادبیه هم اخلاقش خوبه، از وقتی باهم ازدواج کردیم فقط یکبار هم دیگه رو دیدند راستش رفتارشون یخورده شک برانگیز بود ولی من اونموقع نمیدونستم، شک برانگیز یعنی حس کردم از  روبه رو شدن باهم فرار هم میکردن، اون دختره هم اصلا با من حرف نمی‌زد و فقط در حد یک سلام از من دوری میکرد، شوهر منم با شوهر اون همین رفتارو داشت چون اونم ازدواج کرده بود، و ما خیلی زود دیگه با بهونه های شوهرم از اونجا رفتیم و نموندیم، میخواست هر چی زودتر فقط از اونجا بره


حالا با این موضوعاتی که فهمیدم و این چیزا که یادم اومد از رفتار شوهرم واقعا دارم دیوونه میشم و فقط دارم گریه میکنم


راستش شوهرم آدم خوبیه و هیچ چیز تو زندگی کم نذاشته، تو نامزدی و عقد هم رفتار غیرعادی ازش ندیدم فقط خیلی آدم کم حرفیه و تو جمع و این چیزا زیاد نمیاد و سرش تو کار خودشه که قبل از ازدواج هم همینجور بوده و من تعجب میکنم که آدمی با این خصوصیات چطور میتونه این همه سال همچین رابطه پنهانی داشته باشه ، الان هم عشق قبلیش شده حووی من و اینکه شوهرم دلش پیش اون باشه دارم دیوونم میکنه،اصلا هم نمیخوام این مسئله رو به روش بیارم ولی از تو دارم میترکم

خب

برای همه احترام قائلم اما لطفا کسی جز استارتر مگر برای پرسش سوال ریپلای نکنه روم🤍بله من کاملا مطلع هستم سایت تبادل نظر هست اما تبادل نظر دونفره رو به چند نفره ترجیح میدم…|•تصور کن نشستی تو یه کلبه قدیمی و بارونی که میباره، بوی نم چوب هارو دراورده و عطرش مستت کرده…تو همین حین که داری از پنجره جنگل بیرون رو نگاه میکنی هم هات چاکلت توی دستت رو جرعه جرعه میخوری…•|قشنگ بود؟ این رویای منه…رویای یه مادر، یک همسر، یک دختر🤍
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730