من وقتی بهم گفته بودن خدا همه جا هس ی چیز مار مانندی تو تصورم بود ک انقد بلنده ک همه جا هس حتی تو دیوارای خونمون همه جااااا
البته استغفرلله بچه بودم دیگه😂😂😂
از جنگ ایران و عراق زیاد چیز مشخصی یادم نیست چون خیلی کوچیک بودم،فقط یادمه یه تانک توی تلویزیون دیده بودم فکر میکردم اون صدّام هست،مثل سگ ازش میترسیدم توی دهنم😬
من میگفتم اگه جنگ بشه برم پشت گنجه خونمون قایم شم پیدام نکنن بکشنم
فکر میکردم مامان بابا ها ک ازدواج میکنن عشق بینشون بوجود میاد خدا هم ی بچه میزاره توشکم مامانم
یا فکر میکردم بچه چون تو شکم مامان فقط برا مامان
یا فکر میچردم متفوع ک میکنیم ی زن و مردی ان ک گیر کردن تو با. سنم و اونا اینارو میدم بیرون 😂😂😂😂😂😂😂😂😔😔😔😔😔😔
من فکر میکردم اگه تفاله چای بخورم از نافم درخت چای میزنه بیرون
من ۷ سالم بود فکر میکردم اگه آدم خوبی باشم شاید خدا منو به عنوان پیامبر برگزیند
چندین سال بعد فهمیدم که خاتم پیامبران حضرت محمد ص بوده
یا فکر میکردم جنگ اینجوری ک مردا شمشیر میگیرن دستشون ی گردی تشکیل میدن میجنگن 😂😂😂😂
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
2 ثانیه پیش
3 ثانیه پیش
3 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
