خدایا به بزرگیت قسم حتی مقابل کافر هم آدم نمک نشناس قرار نده با همه ی بدیاش پنج ساله پیشش موندم با سن کمم خیلی درکش کردم با خنده هاش خندیدم با گریه هاش گریه کردم برای اولین بار که دیدم سیگار میکشه شوک بزرگی خوردم چون همون اول خواستگاری بهش گفته بودم با سیگار و دخانیات مشکل دارم اونم گفت نه من لب نمیزنم بعدش کم کم فهمیدم معتاد مشروبات الکلیه هرروز و هرروز مشروب و عرق و هزار کوفت دیگه میخوره بازم به هزار سختی دعوا و مشکل باهاش کنار اومدم طول نامزدی مادرش بلای سگ سر من آورد بازم بخاطرش موندم و تحمل کردم یه خونه ی ۵۸متری اونم درست وسط حیاط مادرش به من دادن بازم چیزی نگفتم با دخالت هاش هرروز و هرروز منو به گریه انداختن