شده تا حالا بچه ها آبروتونو ببرن؟😂 بیاین بگید

من و خواهرم بچه بوديم رفتيم به هواى ابنبات كشوها رو گشتيم بعد ك ا ن د و م پيدا كرديم يكى بود دعوامون شد سر خوردنش اومديم تو حال جلو مامان بزرگ بابا بزرگ جيغ و داد و گريه همديگرو ميزديم كه مال منه من ميخوام بخورم

چرا جلوی بچه لب می گرفتید؟؟؟؟؟؟!!!!!!

یبار داشتم لباس عوض میکردم هرکار کردم نوه ی خاله ی شوهرم نرفت بیرون از اتاق بعد گفت مامان من تو خونه همیشه لخته🤣🤣🤣🤣🤣

بالاخره  عموت یا برادر شوهرت😆😆😆

ؤالا چند روز پیش شوهرم رفت برای دخترم یه مقدار خوراکی خرید گفت برای مثلا یک هفته اش..دوسه تاشو همون لحظه اول خورد شوهرم .گفت چرا همه رو یک جا میخوری بعد پول ندارم برات بخرما،بعد فرداش رفتیم خونه خواهرم به خواهرم گفته بود بابام پول نداره برام کیک بخره تو بخر

من با خونواده زن داداشم خییییلی تعارف داریم.داداشش هم خواستگارم بود اما سال تا سال همو نمیدیدیم خیلی خیلی دیر همو میدیدیم

یبار من خونه داداشم تو اتاق بودم بعد اون برادر خانوماش دوتا اومدن اونجا تو پذیرایی نشسته بودن منم روم نمیشد بیام بیرون ب هر ترتیبی بود خودمو مرتب کردم بیام بیرون بهشون سلام بدم اومدم سلام و احوالپرسی خیلی هم مودبانه و اوناهم بلند شدن و عرض احترام کردن یهو برادرزادم که پنج شش ساله بود به یه حالتی که مثلا میخواد منو معرفی کنه گفت اینم عمه ی قراضه ی ما    

من ک سریع رفتم تو اتاق اون داییاش ب حساب برادر زادم رسیدن

😂😂😂😂😂😂😂😂

چقد شوهرت شبیه بابای منه😐

من عادت دارم تو خواب حرف میزنم

مخصوووصا حرفی رو که نباید بزنم😁

یه بار گوسفتد کشتیم و خاله هام اومدن خونمون و کله پاچه خوردیم

چند روز بعدش رفتم خونه مامانیم(مادر پدرم)

شب اونجا موندم و خلاااااصه.خط به خط گزارش داده بودم😁😁

فرداش مامانیم به مامانم زنگ زد که خوووووب با ابجیات کله پاچه میخورین😁😁😁😁😢

مادر بزرگم دختر خاله م رو برده بود حموم

شب که باباش از سر کار اومد رفت به باباش گفت با مامانی رفتم حموم، وای ممه هاش خیلی گنده س با دست هم اندازه ش رو نشون میداد

مادر بزرگم آب شد رفت توی زمین

حالا شماهم یذره تحمل میکردی جلو بچه این کارو نمیکردید🤣🤣

سوتی های بچه های اطرافم یادم نیست ولی خودم بچه بودم داییم پنبه میخواست منم‌رفتم نوار بهداشتی اوردم گذاشتم رو زخمش نه من‌میدونستم نه اون تا مامانم اومد کتکم زد بازم نفهمیدم تا خودم پریود شدم 😁🤣