دو روز پیش از جلوی در خونمون رد شده بود
من نرفتم دم در ندیدمش🤣
امروز باز اومده بود دم در خونمون بلند بلند حرف میزد و ب ماشین دوستش فرمون میداد🤣🤣🤣
دو سه بار همینجوری بلند بلند حرف میزد
دید من نمیرم دم در آخرش بلند بلند میخندید
منم کنجکاو🤣🤣🤣
مث اسب ی چادر سرم انداختم و دویدم دم در
تا من رسیدم اون انگار منو نمیشناسه سوار ماشین شد رف🤣🤣🤣🤣
الان نفهمیدم چی ب چی شد