ما چند تا جاری هستیم که من پیش مادرشوهرم میموندم که مدتیه جدا شدیم که همه جاریهام میومدن میخوردن میریختن و میرفتن و مادرشوهرمم چیزی بهشون نمیگفت.میگفتم بیایین کمک اونا هم به من میگفتن خونه تو هستش ما مهمونیم.هر روز خدا یکی میرفت یکی میومد.بعد الان با من دشمن شدن.دیروز من رفته بودم خونه مادرشوهرم از شانسم اونا هم اونجا بودن.اصلا بهم محل نزاشتن.نمیدونم چکار کنم دلم نمیخاد دشمن باشیم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
میگن تو تنهایی باید کار کنی برامون چایی بیاری میوه بیاری بشوری
ببخشید که میگم شما به خودت ارزش نمیدی حداقل به خانواده بیچارت ارزش قائل شو.کار کردن عیب نیس وقتی که همه دست به دست هم بدن ...اما اونا ازت انتظار حمالی دارن .نمیدونم چطور بگم به خودت بیای
اونا به من بی محلی میکنن مثلا با هم گرم احوال میپرسن با من سردن
حالا خیلی افراد مهمی هم نیستن تو خونواده که بخوای عصه شون رو بخوری که اونا به من مهل نمیدن فقط خونواده خودتو بچسپ و مادر شوهر پدر شوهر همین واسه خودت خیلی مهمشون نکن اه
خدایا به امد تو با وزن ۶۸ کیلو شروع کردم(۸تیرماه🙈وزن های که موفق شدم 💢وزن۶۷💢 وزن ۶۵🔶