ما چند تا جاری هستیم که من پیش مادرشوهرم میموندم که مدتیه جدا شدیم که همه جاریهام میومدن میخوردن میریختن و میرفتن و مادرشوهرمم چیزی بهشون نمیگفت.میگفتم بیایین کمک اونا هم به من میگفتن خونه تو هستش ما مهمونیم.هر روز خدا یکی میرفت یکی میومد.بعد الان با من دشمن شدن.دیروز من رفته بودم خونه مادرشوهرم از شانسم اونا هم اونجا بودن.اصلا بهم محل نزاشتن.نمیدونم چکار کنم دلم نمیخاد دشمن باشیم