ایموشن کد
معمولا آموخته های دوران کودکی بدون هیچ قید و شرطی همچنان تا آخر عمر همراه ما می مانند، آنچنان با ما درآمیخته اند که حتی متوجه آنها نمی شویم و یا اگر متوجه شدیم حتی جرات فکر کردن جهت تغییرشان را هم نداریم چه رسد به قدم برداشتن.
گاهی فکر می کنیم اگر فلان باور يا اعتقاد را رها کنم قطعا می ميرم یا سنگ می شوم یا بلای بدی بر سرم می آید! این را اکثرا ما تجربه کرده ایم.
ترس مانند طناب هایی است که بالن وجود ما را به زمین چسبانیده است، يا مانند زنجیرها با وزنه های سنگینی است که به پای ما بسته شده اند و قدرت حرکت را از ما گرفته اند.
در برخی مسائل بسیار بالغانه رفتار می کنیم اما در برخی موارد تبدیل می شویم به کودکی ۷ ساله یا کوچکتر، کودکی که حرف پدر و مادرش در آن مورد حکم قطعی و تغییر ناپذیر می نمود.
آنچه در اینجا سعی داریم بگوئیم اینست که دیوارهای ذهنی خود یا دگر ساخته را ببینید، آزادی پشت این دیوارهاست و تنها زمانی می توان آن را چشید که از این دیوارها گذر کنیم.
در ايموشن کد می توانیم این سوالات را بپرسیم:
کدام احساس گیرافتاده مانع بروز توانمندی های من شده است؟
کدام احساس گیرافتاده کیفیت زندگی مرا ضایع کرده است؟
کدام احساس گیرافتاده دست و پایم را برای رشد و تعالی بسته است؟
کدام احساس گیرافتاده مرا در روابطم، کارم، موفقیتم محدود ساخته است؟
و ...
و طبیعتا ممکن است چندین احساس برای هر یک از موارد بالا در ما گیرافتاده باشد. با آزاد کردن هر احساس یک قدم به سمت رهایی، شکوفایی و افزایش کیفیت زندگی برداریم.