2733
2734
عنوان

تاپیک جامع ***زایمان طبیعی بعد از سزارین (نکات+ راهکارها +تجربیات)***

| مشاهده متن کامل بحث + 35934 بازدید | 475 پست

تجربه 101


ویبک2


نام کاربری: تسی

فاصله سزارین قبلی تا انجام وی بک: 6سال

علت سزارین قبل: -

دکتری که زایمان طبیعی رو انجام دادند: دکتر شریفی

بیمارستان:خاتم

نام ماماهمراه: خانم آزادخواه

سن بارداری هنگام زایمان: هفته39 بارداری

وزن نوزاد: 3300

تاریخ تولد نوزاد: 14.7.1401


سلام به همه!😇 مخصوصا رستای عزیز و همه ی دوستانی که تو این تاپیک راهنماییم کردن.

به لطف خدا و عنایت خاص حضرت فاطمه س، تو عید ولایت امام زمان ع، ایشون بهترین عیدی رو به من دادن، و پسر کوچولوم دقیقا نهم ربیع با یه زایمان ویبک ۲ موفق به دنیا اومد!🥰

واقعا باورم نمیشد یه روزی بیاد که منم این خبر خوب رو تو گروه بدم!

تو این چند هفته که با این تاپیک آشنا شدم، همش منتظر همچین روزی بودم!


خییییلی ممنونم محیا مامان جون با ذوق!😚

دقیقا حس منو داری! برای همه تون خیلییی دعا کردم. انشالله همه به لطف اهل بیت موفق میشید!

واقعا همه ی این مسیر برای من با لطف حضرت زهرا س و اهل بیت میسر شد! خودمم باورم نمیشه که بالاخره به این آرزوی همیشگیم رسیدم!

اونم با ۱ماه تصمیم گرفتن ولی تلاش و نگرانی و پیگیری بی وقفه و بی اندازه!

برا همین میگم فقط لطف خدا و اهل بیت بود!

بله دکترم، دکتر شریفی بودن و مامای همراهم خانم آزادخواه. بیمارستان خاتم. و خداروشکر همه عالی بودن


نکات و راهکارهای زایمان طبیعی + خاطرات جالب کسانی که زایمان طبیعی رو «حتی بعد از سزارین» تجربه کردند، تو این تاپیک بخونید. «ختم هزار سوره قدر به نیت تسهیل زایمان+ثبت گزارش روزانه» رو تو این تاپیک دنبال کنید.

و اما خاطره ی لطف حضرت فاطمه س به من


من از حدود هفته۳۰ بارداری فکرم رفت سمت ویبک.

هفته ی ۳۵ با دکتر حسن خانی وقت گرفتم. ایشون با اینکه خیلی تمایل به زایمان طبیعی دارن، مفصل در مورد ریسک و خطرات ویبک۲ برام صحبت کردن و امضا گرفتن و رضایت والدین گفتن و گفتن۲تا شرط دارن اول اینکه دردها طبیعی شروع بشه و با۳.۴ سانت بری بیمارستان . دوم اینکه فقط خاتم انجام میدن.

همون روز معاینه کردن و گفتن لگنت خیلی خوبه و خیلی حیف که دومی رو سز اختیاری کردی. چون ویبک ۱ به مراتب ریسکش کمتره!

ما هم چون بیمه مون نیروهای مسلحه، از دکتر حسن خانی نا امید شدم. هم اینکه فکرم شدیدا درگیر اون ۱درصد ریسک پارگی رحم و خفگی جنین و خدای نکرده از بین رفتنش شد! و تا چندین هفته این فکر داغونم کرده بود.

برای هفته ی بعد با ماما صابریان وقت گرفتم. چون فکر میکردم خیلی دیر شده و نگران بودم کسی قبولم نکنه.

ایشونم ۱ساعتی در مورد ویبک۱و۲ و تجربه های نوفق و نا موفقشون صحبت کردن. سعی میکردن خیلی مطابق واقع و آمار صحبت کنن. بازم همون ریسک. ولی با امید و رغبت بیشتر.

وای بازم مشکل وجود داشت. ایشون گفتن یا بیمارستان فرهیختگان بیا که مامای عامل هستم و ۲تومن میگیرم و ۳ تومن خانم علیزاده. جدای از هزینه ی بیمارستان!

غیر اونجا، هر جا بیام، مامای همراه باشم،۳ تومن میگیرم.

بازم دیدم فرهیختگان که هزینه مون زیاد میشه. می مونه بقیه الله. که هم دکتر حسن خانی گفت. هم خانم صابریان که از وقتی مدیریت عوض شده دیگه با زایمان طبیعی هم موافق نیستن خیلی. چه برسه ویبک.

این گزینه هم باز معلق شد از نظرم.


نکات و راهکارهای زایمان طبیعی + خاطرات جالب کسانی که زایمان طبیعی رو «حتی بعد از سزارین» تجربه کردند، تو این تاپیک بخونید. «ختم هزار سوره قدر به نیت تسهیل زایمان+ثبت گزارش روزانه» رو تو این تاپیک دنبال کنید.

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

برای هفته ی ۳۷ از دکتر شریفی وقت گرفتم. ایشون خیلی آروم و بی حاشیه برخورد کردن. پرسیدن چرا طبیعی میخوای؟ مگه بازم بچه میخوای؟

از طرفی هم گفتن چون دو دوره شیاف استفاده کردی دهانه سفت تر میشه و باید صبرت زیاد باشه، ممکنه سختتر یعنی طولانی تر باز بشه.

معاینه هم کردن و گفتن لگنت خوبه و دهانه هم باز نیست.

گفتم ورزش و پباده روی رو از هفته ی۳۶ شروع کردم و گفتن بیشترش کن.

بیمارستانم گفتن بقیه الله یا خاتم. که بخاطر بیمه قبول کردن بقیه الله بیان.

خب خیلی خوشحال شدم. انگار همه چیز داشت جور میشد.

ولی دو روز بعد خبر دار شدیم که دختر عمه ی همسرم که بقیه الله تازه سز انجام داده بود، بشدت ناراضی بوده از بیمارستان.

وای خدا دوباره برنامم بهم ریخت.

من همچنان وزش ها و پیاده روی رو انجام میدادم و دنبال بیمارستان و دکتری بودم که هم مطمئن باشم بهشون هم ترجیحا با بیمه مون قراداد داشته باشن.

از طرفی فکر اون ۱درصد ریسک همش تو ذهنم بود و اطرافیان هم خیلی با تصمیمم موافق نبودن.

همسرم هم نگران بود که خاتم یا هر بیمارستان دیگه ای بریم و کلی هزینه کنیم، آخرم سز بشم و هزینه ی سز تو یه بیمارستان غیر بیمه رو دستمون بمونه.

وقتی اون میگفت، منم نگران میشدم واقعا. ولی خیلی ته دلم دنبال طبیعی بودم و داشتم بسختی براش تلاش میکردم.

هفته ۳۸ دوباره رفتم پیش دکتر شریفی، سونو گفته بود وزن بچه ۲۸۵۰ هست. ولی ایشون گفت نه بنظرم بزرگتره ولی خوبه‌ همینقد خوبه برا طبیعی دیگه. باز گفتن ورزش ها رو بیشتر کن.

اینبار خانم روشنی هم اونجا بودن. با ایشونم صحبت و مشورت کردم‌ و دیگه تصمیم قطعی گرفتم که از تیم ایشون مامای همراه داشته باشم.

هنوز تصمیم ام رو بقیه الله بود که استخاره اش بد اومد و دوباره برنامه ام بهم ریخت.

نکات و راهکارهای زایمان طبیعی + خاطرات جالب کسانی که زایمان طبیعی رو «حتی بعد از سزارین» تجربه کردند، تو این تاپیک بخونید. «ختم هزار سوره قدر به نیت تسهیل زایمان+ثبت گزارش روزانه» رو تو این تاپیک دنبال کنید.

بخش دوم لطف حضرت زهرا س به من


اینبار به فکر بیمارستان انصاری افتادم چون با بیمه ی نیروهای مسلح قرارداد داره و دکتر امیر آبادی. هفته ی ۳۹ در کمال نا امیدی وقت گرفتم و رفتم پیش ایشون بعد ۴ ساعت که تو نوبت نشستم، ایشون تو معاینه گفتن ۱سانته. هرچند خیلی کم بود ولی خیلی خوشحال و امیدوار شدم. علیرغم میل من معاینه ی تحریکی کردن و گفتن ۲سانت شد. ایشون خیلی راحت برخورد کردن اصلا نگفتن دیره یا خطر و ریسک و... هیچی. کاملا رویکردشون اینجوره که هرکی اومده پیش من، من موظفم کمکش کنم اگه میشه طبیعی زایمان کنه. خیلی حس مسئولیت پذیری و دلسوزانه داشتن.

البته شلوغی مطب و اینکه من آخرا بودم و چندتایی و هول هولی ویزیت شدم خیلی بد بود.

اون شب تا صب دردام بیشتر و نزدیک به هم شد. خودم میدونستم غیر عادی شدن و احساس میکردم دیگه شروع شده و این دردا منجر به زایمان میشه ولی نگو بخاطر معاینه تحریکی و کاذب بوده.

تا صب دردا بودن ولی از نماز صب قطع شد و مثل قبل.

اینم بگم که من از ماه۴و۵ انقباض داشتم ولی تو ماه ۹ دیگه رسیده بود به روزی۱۰ .۱۵ تا انقباض. و همه میگفتن این خیلی خوبه.

هرچند که باعث سرعت باز شدن نشد!

فرداش یادم افتاد اصلا از دکتر امیرآبادی بپرسم با خانم روشنی به عنوان ماما کار میکنن یا نه که زنگ زدم و ایشون گفتن نه. من نمیتونم بیمارم رو به کسی که کارش رو نمیشناسم بسپرمو... باز برنامه هام بهم ریخت چون با خانم روشنی پیش پرداخت داده بودم.

مونده بودم بین خانم روشنی و دکتر امیرآبادی! استخاره کردم دکتر امیرآبادی بد اومد! و من تو هفته ی ۳۹ موندم بدون دکتر و بیمارستان!

که نهایتا تصمیم گرفتیم هزینه ی بیمارستان خاتم رو هر جور شده جور کنیم و زیر بارش بریم و با همون دکتر شریفی کار رو انجام بدیم.

اینم بگم من تو این ۱ماهه دوبار نماز استغاثه به حضرت زهراس رو خوندم. یه بار همون اول بخاطر قبول ریسک ۱درصدی ویبک۲.

یه بارم این هفته ی ۳۹ که خیلی مستاصل و مضطر شدم. و هر دوبار با اشک و آه و ناله ازشون التماس کردن خودشون کمک کنن و بچه ام در بهترین زمان و مکان و سالم و راحت بدنیا بیاد.

دیگه روز به روز اسکات و سجده و پیاده روی رو بیشتر میکردم. ولی کم کم داشتم نگران میشوم که اگه دردام بطور طبیعی شروع نشه، با اینهمه فشار جسمی و روحی آخرش باید برم همون خونه ی اول و سز!

تا اینکه ۵شنبه ۱۴ مهر دقیقا روز ولایت عهدی امام زمان ع که میشد آخرین روز هفته ی ۳۹ از ۶صبح احساس کردم دردام نزدیک هم شده، از حدود یه ربع فاصله شروع شد و داشت کمتر میشد.

تا ساعت۹ صبح خونه بودم. دوش گرفتم. یه کم جمع و جور وسایل و پسرمو فرستادم مدرسه و با دخترم حاضر شدیم. اون دردای اول قابل تحمل بود. یه کم از دردای ماه ۹ بیشتر بود ولی همونم وقتی میگرفت سختم بود به کارام ادامه بدم. سعی میکردم وسط دردا اسکات و قرکمر و حرکت رژه رو انجام بدم.

به خانم روشنی پیام دادم که دردا فاصله اش ۵ دقیقه یا کمتر شده. ازش خواستم دکتر شریفی رو برام پیدا کنه. ایشون گفت زودتر برو بیمارستان. چرا دیر کردی! منم نگران شدم. کلا یه کم هول شده بودم. با اینکه خیلی منتظر این روز بودم و همه کارا رو از قبل یادداشت کرده بودم ولی قشنگ هیجان و نگرانی داشتم.

دکتر شریفی تازه کارش تو بیمارستان تموم شده بود و میخواست بره خونه که خانم روشنی ازشون خواست بخاطر من بمونن

ساعت ۱۰ بیمارستان خاتم پذیرش شدم. دکتر ان اس تی رو وصل کرد و گفت دردا خوبه ولی فقط ۱سانت بازشده!

واااای! خیلی حالم گرفته شد! ۴ساعت درد و ۱ماه درد! فقط ۱سانت! ترسم این بود که بازم نتونم طبیعی.

دکتر داشت میرفت گفت باید صبرت زیاد باشه ها! چون دردت زیاده بستری میشی. یعنی اگه انقد نبود با ۱سانت نگه نمیداشتن.

و منم با بیم و امید فراوان بستری شدم.

نکات و راهکارهای زایمان طبیعی + خاطرات جالب کسانی که زایمان طبیعی رو «حتی بعد از سزارین» تجربه کردند، تو این تاپیک بخونید. «ختم هزار سوره قدر به نیت تسهیل زایمان+ثبت گزارش روزانه» رو تو این تاپیک دنبال کنید.
2731

رفتم تو اتاق در حالیکه موقع دردا واقعا نفسم میرفت و نمیتونستم جوابشون رو بدم.

خوابیدم و ان اس تی وصل کردن و ماما اومد توضیح داد که چون ویبک۲ هستی باید از اول تا آخر دستگاه بهت وصل باشه!

یا علی! دنیا رو سرم خراب شد. چون دقیقا سر بچه ی اولم که نجمیه بودم از اول خوابوندن رو تخت و کیسه آبم زدن و دائم به دستگاه و هیچ فعالیت و ورزشی نداشتم. و تا۴.۵ سانت چون بچه نیومد رفتم سز. البته بعدش دکتر گفت بند ناف۳ دور دور گردنش بوده که نمی اومده پایین.

ولی حال همون موقع بهم دست داد و ترس طبیعی نشدن افتاد به جونم. وسط دردا سردرگم بودم که کاش همون انصاری میرفتم. آخه مکه زایمان طبیعی اونم فیزیولوژیک بدون تحرک و ورزش میشه؟

خیلی ناراحت بودم و دائم اینو به مامای بهش میگفتم اون خیلی جدی توضیح میدادکه همه ی اینکارا برای بچه اس. نمیشه ریسک کرد. باید دائم چک بشه و... دیگه اشکم داشت درمی اومد.

از طرفی درد کشیدن رو تخت واقعا سخت و زجردهنده است. ۱ساعتی که گذشت دلش برا اصرارام سوخت و اومد گفت برو ۱۰ دقیقه یه قدم بزن و سرویس و دوباره ان اس تی.

ولی خداروشکر نیم ساعت بعد اومد و من همه ی مدتو ورزش کردم با توپ و اسکات و قدم رژه و قر کمر.

دردا هم همچنان زیاد ولی با تنفس قابل تحمل بود.

ناراحت این بودم که چرا مامای همراه نمیاد. خانم روشنی گفت به ۴سانت که برسی هماهنگ کردم خانم آزاد خواه که مسئول بخش همونجاست میاد خیلیم با تجربه و مهربونه.

من دائم از مامای بخش میخواستم معاینه کنه ببینه بیشتر نشده‌ چون دردام زیاد بود. تا اینکه رسید به ۳.۴ سانت و ساعت ۱ خانم آزاد خواه اومد. و اجازه داد بلند شم و ورزشا شروع شد.

واقعا احساس کردم فرشته ی نجات اومده و از اون حالت سخته درد کشیدن نجاتم داده! یه کم آب گرم گرفتیم رو شکم و کمرم. یه کم ورزش با توپ و ماساژ کمر و... و هر نیم ساعت یه بارم ان اس تی.

خداروشکر اوضاع رو روال افتاده بود. ولی با اینکه شدت دردام زیاد بود و با فاصله ی حدود ۲.۳ دقیقه. هر ساعت فقط ۱سانت پیش میرفت.

و این منو خیلی خسته کرده بود.

ولی همینکه رسید به ۵.۶ سانت دیگه خیلی امید گرفتم.

ولی واقعیتش رو بگم دردا برای من خیلی سخت بود همش فک میکردم دیگه حاضر نیستم درد بعدی رو تحمل کنم. چه برسه به یه زایمان طبیعیه دیگه! و فک میکردم واقعا امکان نداره من به آخر کار برسم.

ولی با این حال وسط دردا سعی میکردم هی به خودم بگم خداروشکر همه چی خوبه. من بالاخره تونستم این مسیر رو طی کنم و هی به خودم امیدوازی میدادم.

اینم بگم من روغن کرچک نخوردم ولی خداروشکر تو طول زایمان نه دستشوییم میگرفت نه گرسنه میشدم با اینکه صبحانه فقط کباب خالی خورده بودم و شربت خاکشیر که سحرا میخوردم.

ولی اونجا بهم اصرار کردن یه کم سوپ خوردم که تا آخر از ترش کردن و سوختن سر معده ام اذیت شدم. که ماما گفت بخاطر فشار بچه به معده اس. واقعا هم تو طول دردا بچه ام بشدت پاهاشو به معده و دنده هام فشار میداد.

یه چیز ناراحت کننده ی دیگه خشکی گلو و سوختن شدید گلوم بود. با اینکه بطری آب دعای نادعلی دستم بود و بین دردا یه ذره میخوردم ولی از بس تنفس شدید داشتم تو دردا گلوم بشدت می سوخت.

خلاصه حدود ساعت ۴ ماما کیسه ابم رو زد که سرعت بیشتر بشه چون من خیلی خسته شده بودم. همون موقع دکترم رسید دیگه به حدود ۷ سانت رسبده بودم.

این ۲ساعت آخر خیلی سخت گذشت. دردای بیشتر و فاصله ی کمتر و احساس فشار و اینکه میگفتن زور نزن. الان وقتش نیست.

ولی از حدود ساعت۵ با کمک ماما زور زدن ها شروع شد تا اینکه گفتن سر بچه خیلی اومده جلو و قابل لمسه و فول شدی و رفتیم رو تخت!


نکات و راهکارهای زایمان طبیعی + خاطرات جالب کسانی که زایمان طبیعی رو «حتی بعد از سزارین» تجربه کردند، تو این تاپیک بخونید. «ختم هزار سوره قدر به نیت تسهیل زایمان+ثبت گزارش روزانه» رو تو این تاپیک دنبال کنید.

واااای که چقد منتظر این لحظه بودم. ولی من انقد بلد نبودم فک میکردم این لحظه دیگه کار تمومه و بچه لیز میخوره میاد. نگو تازه رو تخت زایمانم حدود ۱۰ دقیقه ای زور لازم بود تا بچه بیاد. شایدم من اینطور بودم. چون بقول ماما سر بچه یه کم کج اومده بود تو کانال زایمان و لازم بود مسیرشو درست پیدا کنه.

تا اینکه دکتر گفت دیگه بسه زور نزن گویا سرش اومده بود. من که فقط حس درد شدید و سوزش و حال خیلی پر فشار داشتم. و بهترین لحظه هنین موقع بود که پسرم عین یه ماهی لیز خورد تو دستای دکتر و یهو انگار همه ی دردا از بدنم رفت! و یه فرشته کوچولوی گریون اومد روسینم!

من البته سر سزارین هم همین حس رو داشتم. انقد تولد بچه رو دوست دارم که همیشه میگفتم بهترین لحظه ی مادری شنیدن صدای گریه ی نوزادته وقتی تازه از بدنت میاد بیرون.

و خب طبیعی بدنیا اومدن بخاطر اونهمه سختی و فشار قبلش لذتش بیشتر بود.

اینم بگم همون رو تخت زایمان که بودم دکتر برش رو زد. کاملا حس کردم ولی درد نداشت. شاید بخاطر آمپول بی حسی که قبلش زدن و خودشونم میگفتم دارم آمپول میزنم. ببخشید درد داره؟

خیلی جالب بود! که اینطوری میگفتن!

بعد از تولدم. که بخیه میزدن اونم کامل میفهمیدم ولی اونم درد نداشت بیشتر حال چندشی به آدم دست میده! و سعی میکردم خودمو با بچه ام وه هنوز رو سینه ام بود و با حرف زدن با دکتر و ماما سرگرم کنم که حالم از بخیه بد نشد!

خداروشکر پسرم دقیقا قبل اذان مغرب مثه یه هدیه از طرف امام زمان به من رسید. با یه زایمان ویبک۲ موفق ولی طولانی.

بعد از زایمان از دکتر و ماما پرسیدم من خیلی روندم طولانی بود؟ خیلی سخت زا بودم نه؟

میگفتن نه. کاملا معمولی بودی‌. برا زایمان اول خیلیم خوب بود‌ طولانی تر از توام داریم.

ولی بنظرم خودم خیلی طولانی و سخت بود. چون هر ۱ساعت ۱سانت پیش میرفت اونم با درد شدید و زیاد.

شایدم چون خاطره ی دوستانی رو خونده بودم که با ۴سانت پذیرش شدن و ۲.۳ساعت بعد زایمان کردن.

با این وجود هر لحظه خدارو هزار بار شاکرم. برا اینکه با کجود اونهمه استرس از سلامتی جنین، نوزاد سالم و زایمان طبیعی رو به من عطا کرد.

و همه اش رو مدیون لطف حضرت زهرا س و ائمه هستم.

من خیلی تو این مدت دعا خوندم. نذر کردم. متوسل به هر امام و معصوم و و حتی مادر اهل بیت شدم. مثه مادر حضرت علی. مادر حضرت زهرا. مادر حضرت عباس. مادر حضرت علی اصغر.

و این هدیه رو واقعا از لطف خدا و اهل بیت می دونم.

نکات و راهکارهای زایمان طبیعی + خاطرات جالب کسانی که زایمان طبیعی رو «حتی بعد از سزارین» تجربه کردند، تو این تاپیک بخونید. «ختم هزار سوره قدر به نیت تسهیل زایمان+ثبت گزارش روزانه» رو تو این تاپیک دنبال کنید.

اقدامات سودمند جهت زایمان طبیعی:


از هفته ی ۳۵ کم کم ورزش ها و پیاده روی رو شروع کردم

اسکات از روزی ۲۰ تا به ۱۰۰ تا رسوندم

سجده که بنظرم خیییلی مهم بود. از روزی یه ربع رسوندم به ۳تا ۲۰ دقیقه. به توضیه ی یکی از دوستان زیر زانوهام و سرم بالشت میذاشتم. و مدتش رو طولانی تر میکردم. تو این مدتم برا پسرم کتاب میخوندم که اونم خیلی دوست داشت. یا موقع تلوزیون دیدم یا حتی دور هم نشسته بودیم. من تو حالت سجده بودم.

حرکت گربه و گاو رو هم یه کم انجام میدادم

پله در حد اینکه از آسانسور دیگه استفاده نمیکردم‌

پیاده روی از روزی نیم ساعت رسوندم به حدود ۱ساعت و ۴۵. تازه چون زمان شلوغی ها هم بود. بیشترش رو تو خونه ی ۷۰ متری میرفتم‌. مثلا ۳تا نیم ساعت میرفتم. صبا بعد نماز فایلای صوتی مورد علاقم‌رو میذاشتم تو گوشم و نیم ساعت تو خونه راه میرفتم. تازه تو خونه سرعت آدمم بیشتره.

این اواخرم پسرم با سه چرخه میرفت منم دنبالش میکردم اونم کلی ذوق این پیاده روی رو داشت.

دم نوش ها رو هم از هفته ی ۳۷ شروع کردم و تا هفته ی ۳۹ هی بیشترش میکردم.

روغن بادوم شیرین و خاکشیر با آبگرم هم سحر ناشتا میخوردم.

برای لینت مزاج سحرا انجیر یا انگور یا گلابی میخوردم.

قرص گل مغربی رو از هفته ی ۳۶ شروع کردم و تا آخر هم خوراکی هم شیافش رو هی زیادتر کردم.

داروی زایمان آسان رو دیر گرفتم و فقط ۱هفته خوردم‌

آبزن زایمان رو حدود ۱۰ روز. روزی ۳۰ دقیقه

ماه ۹ هر روز یس و زیارت عاشورا و مریم و انشقاق و فجر و ولعصر. و ۱۰۰ تا سوره ی قدر هدیه به حضرت زهرا س.

روزی ۱۰ دقیقه هم ورزشای دیگه.

شیاف رو هم دوستان تاپیک گفته بودن هم دکتر حسن خانی گفت از هفته ی ۳۶ استفاده کن. چون خوراکی هم هست از هفته ی ۳۸ هم خوردم. کارش نرم کردن دهانه است

آبزن زایمان رو هم به توصیه دوستان از پیج خانم سیادت گرفتم


نکات و راهکارهای زایمان طبیعی + خاطرات جالب کسانی که زایمان طبیعی رو «حتی بعد از سزارین» تجربه کردند، تو این تاپیک بخونید. «ختم هزار سوره قدر به نیت تسهیل زایمان+ثبت گزارش روزانه» رو تو این تاپیک دنبال کنید.

یه توصیه ی مهم ام به دوستان علاقه مند به زایمان، آشنایی با خانم ماندانا سیادته. ایشون کارشناس طب سنتی در مامایی هستن. و یه عالمه ویدئوی کوتاه مفید تو این زمینه دارن. منم هفته های آخر باهاشون آشنا شدم و کلی استفاده کردم.

الان که اینستا قطعه. تو آپارات سرچ کنید ویدئو هاش میاد

مثلا برای تقویت رحم میگن به زیاد بخورید.

برای لیز شدن کانال زایمان میگن به دونه و تخم کتان و بامیه رو به ترتیب هر روز یکی شو بخورید.

تو کارای عبادی هم اینو یادم رفت بگم

من بعد نماز صب یه ربع تا ۲۰ دقیقه سجده میرفتم و ۱۰۰ تا لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم میگفتم برا تقویت توکل و ایمانم و سپردن کار به خدا. و ۱۰۰ تا لا اله الا الله سبحانک انی کنت من الظالمین. برای بخشش گناهام که میگن خیلی کار راه اندازه.

البته کم کم زیادش کردم تا آخرا به ۴۰۰ تا رسوندم

۱۰۰ تا صلواتم سعی میکردم هر روز برای امام زمان و مادر ائمه و معصومین که گفتم، بفرستم


حالا توصیه ی من به دوستای منتظر ویبک

من این ۱ماه رو خیلی سخت و با استرس گذروندم. الان از اون حال خودم خیلی پشیمونم. البته به روحیه ی آدما هم خیلی مربوطه. من کلا خوفم از رجائم بیشتره! و این بده.

بنظر من اگه تصمیم گرفتید ، پیگیری های لازم پزشکی رو انجام بدین و هرکاری که وظیفتونه تو این مدت انجام بدین و از همه مهمتر به خدا توکل کنید و به هر معصومی دوست دارید توسل کنید

ولییییی بعدش دیگه بسپرید به خدا و مطمین باشید براتون بهترین اتفاق پیش میاد و مطمئن باشید کوچولوتون سالم بدنیا میاد.

ایندوتا اطمینان رو همیشه داشته باشید.

من همش به خودم میگفتم ولی بازم انگار ایمانم اونقد که باید قوی نبود. ولز از من به شما نصیحت شما این دوره رو با توکل و توسل با آرامش بگذرونید و مطمئن باشید اهل بیت کسی رو که بهشون متوسل بشه بی جواب نمیذارن.

نمیگم لزوما برای همه زایمان طبیعی محقق میشه. در مورد زایمان اونچه خیرتونه رقم میخوره ولی در مورد سلامت خودتون و بچتون ۱۰۰ درصد مطمئن باشید. چون توکل و توسل کردین.

نکات و راهکارهای زایمان طبیعی + خاطرات جالب کسانی که زایمان طبیعی رو «حتی بعد از سزارین» تجربه کردند، تو این تاپیک بخونید. «ختم هزار سوره قدر به نیت تسهیل زایمان+ثبت گزارش روزانه» رو تو این تاپیک دنبال کنید.

تجربه 102


نام کاربری: گلنارخانوم

فاصله سزارین قبلی تا انجام وی بک: -

علت سزارین قبل:-

دکتری که زایمان طبیعی رو انجام دادند: دکتر حسن خانی

بیمارستان:-

نام ماماهمراه:-

سن بارداری هنگام زایمان: هفته 41 بارداری

وزن نوزاد:-

تاریخ تولد نوزاد: 8.8.1401


سلام سلام

من اومدم😊حاضری بزنم👋

از همه دوستان ممنونم بابت دعای خوبتون 🌹🌹

احوال پرسی تون🙏🙏🙏

زایمانم 8آبان شد، طبیعی. خداروشکر تموم شد دوران بارداری.

روز قبلش رفتم مطب دکتر، معاینه کردن تحریکی، گفتش افاسمان 20 و دیلاتاسیون 2

همونجا مطب ان اس تی گرفت گفتش انقباض داری ولی من دردی نداشتم.

گفت فردا صبح برم بیمارستان، بستری بشم و با آمپول فشار بچه چند ساعته حتما دنیا میاد و نگران نباشم.

ولی من چون، زایمان اولم بدون درد رفتم با سرم فشار تازه دردام شروع شد و خییییلی بد بود، قبول نکردم. 😐

دکترم گفتش اگه تا دو روز دیگه دردم نگرفت، حتماا برم خودم بیمارستان و بستری بشم دیگه. چون 41 هفته ام پرمیشد.

البته همش میگفت تا فردا بچه بدنیا میاد دیگه چون تحریکی انجام داده بود.

منم از همون مطب، دل‌درد وکمردرم شروع شده بود. ولی اهمیت ندادم 😶رفتم خونه گفتم دوش اینا بگیرم و استراحت کنم درست میشه. خلاصه خوابیدم یک ساعتی، با درد بیدار شدم. اصن نمتونستم بخوابم. همش کمرم و دلم درد میگرفت.

دو سه ساعت گذشت ساعت 4صبح بود دیدم فاصله دردام 2 دقیقه ست. قراربود ماما همراه هم داشته باشم. بهش پیام دادم که میرم بیمارستان.

همسرمو بیدار کردم و به مادرم زنگ زدم و بچه رو گذاشتم اونور

راه افتادیم به سمت بیمارستان. من همش میگفتم فقط مثل دفعه قبل 6ساعت تو بیمارستان نمونم و تک و تنها درد نکشم و..زود نرم بعد بگن سه سانت هستی و...

سوار ماشين شدیم تا بیمارستان 50 دقیقه راه بود بزوووور تونستم دردو تحمل کردم هزار بار مردم و زنده شدم

رسیدیم بیمارستان پیامبران، بع دکترم زنگ زدن نیم ساعته خودشو رسوند. تا معاینه کردن گفتن 7 سانتی.

نیم ساعت بعدشم فول شدم و بدنیا اومد بجه. ولی اصن فرصت تماس با ماما نشد🥺

خونریزی من زیاد بود با وجود بخیه، بازم معاینه کردن تا علت رو بفهمن و تا میتونستن شکمم رو فشار دادن خییییلی عذاب آور بود.هرجی خون بود اومد

سرم زدن و... از شدت خونریزی کم شد.

بچه بدنیا اومد ولی فقط درررررررد و دررررررد

من بیحسی اپیدورال میخواستم مثلا

یا ورزش و... که مثل زایمان اولم درد زیاد نباشه

ولی درد بیشتر رو اینبار تجربه کردم.الان هم زردی بچه 12 هست😩با اون دارم کلنجارمیرم

یروز غربالگری

یروز مطب دکتر

یروز بیمارستان

هرروز با این بخیه ها باید برم و بیام😒

نکات و راهکارهای زایمان طبیعی + خاطرات جالب کسانی که زایمان طبیعی رو «حتی بعد از سزارین» تجربه کردند، تو این تاپیک بخونید. «ختم هزار سوره قدر به نیت تسهیل زایمان+ثبت گزارش روزانه» رو تو این تاپیک دنبال کنید.

تجربه 103


نام کاربری: ریحانه313

فاصله سزارین قبلی تا انجام وی بک: 3 سال و 9 ماه

علت سزارین قبل: پاره شدن کیسه آب بدون درد

دکتری که زایمان طبیعی رو انجام دادند:دکتر ابطحی

بیمارستان: امیر ساری

نام ماماهمراه: خانم مسیح پور

سن بارداری هنگام زایمان: هفته 39 بارداری (38 هفته و 4 روز)

وزن نوزاد:3310

تاریخ تولد نوزاد:30.9.1401


بچه ها الحمدالله خداروشکر تونستم امروز ساعت ۱۲و ربع زایمان ویبک داشته باشم


بسم الله رحمن رحیم

اینم خاطره زایمان من😅

دکترم خانم دکتر ابطحی

ماما همراهمم خانم مسیح پور بودن

بیمارستان امیر ساری

وزن بچه هم ۳کیلو ۳۱۰

سن بارداری ۳۸هفته و ۴روز

علت سزارین قبلیم این بود که یکم عجول بودم و دلم میخواست نی نی زودتر بیاد ۳۸هفته و ۴روز یشب روغن کرچک خوردم و شب انقباضاتم شروع شد و صبح قطع شد اما اون انقباضا باعث شده بود کیسه ابم پاره بشه و کیسه اب پاره بدون هیچ دردی رفتم بیمارستان با ۹ساعت درد کشیدن دهانه رحمم بخاطر امپول فشار ورم کرد و سزارین!چون رحمم اماده نبود.

برا زایمان اولم کلاسای بارداری میرفتم و دلم میخواست یه زایمان فیزیولوژیک داشته باشم تا چندوقت بعد زایمانم افسردگی خییلی بدی گرفته بودم،حس کسایی و داشتم بردنش لب جوب بهش اب ندادن انگار کلی درد کشیدم به امید زایمان طبیعی اما اخرش سزارین شده بودم.

و اونموقع به خدا میگفتم تجربه یه زایمان طبیعی خوب برا همیشه به دلم موند و باید تو بهشت منو بهش برسونی

تا اینکه بعد ۳سال از تولد پسرم دوباره باردار شدم و از همون اول به فکر ویبک بودم و دکترم و ماما همراهم و از اول با کسی انتخاب کردم که ویبک کنه و یه بیمارستان که طرفدار زایمان طبیعی باشه.

شدو هفته ۳۰ دیگه هر روز نیم ساعت پیاده روی داشتم یه دوهفته انفلونزا گرفتم نشد اما از ۳۴ دیگه جدی شروع کردم

هر روز ۲۰دقیقه تا نیم ساعت پیاده روی واقعا بیشتر در توانم

از هفته ۳۶ابزن ماندانا سیادت که هرشب باید تو وان مینشستم و اخرشم با اب داغ دوش میگرفتم

از هفته ۳۷پله هم اضافه کردم و ۳طبقه رو ۸الی ۱۰بار تقریبا هرشب بالا پایین میرفتم و بخاطر سرما و شکم بزرگم که تو خیابون سختم بود میرفتم پشت بوم با لباس گرم ۳۰دقیقه پیاده روی و انجام میدادم.

دمنوش تخم شوید گل گاوزبان و گلاب خاکشیر و روغن بادام شیرین و داروی زایمان اسان تبریزیان هم از ۳۷شروع کردم و از ۳۲هفته کلاسای ورزش بارداری هم میرفتم .

تا شدم ۳۸هفته و یکروز که رفتم پیش ماماهمراهم معاینه شدم گفت دوسانت باز گفت سر بچه بالا هست و خودمم موقع پیاده روی و اینا بچه رو بیشتر سمت راست حس میکردم و میترسیدم بچه کج وارد لگن بشه

نکات و راهکارهای زایمان طبیعی + خاطرات جالب کسانی که زایمان طبیعی رو «حتی بعد از سزارین» تجربه کردند، تو این تاپیک بخونید. «ختم هزار سوره قدر به نیت تسهیل زایمان+ثبت گزارش روزانه» رو تو این تاپیک دنبال کنید.

با اینکه سجده زیاد میرفتم نمیدونم چرا اینطوری بود.ماماهمراهمم بعد معاینه کمی تحریک یا همون استریپ کرد و گفت زیاد سجده برو .فرداش ۳۸ و ۲روز رفتم پیش دکترم و اون فقط معاینه کرد و گفت لگنت عالیه دوسانت بازی اما بچه بالا هست و من از روز قبلش بهش گفتم موکوس پلاگ همراه با رگه های خیلی ریز و کم خون دفع کردم ممکنه زایمان نزدیک باشه که گفت اره ممکنه زایمانت نزدیک باشه شایدم برا معاینه ماما هست .

اخرای بارداری واقعا خیلی استرس ویبک.و داشتم ترس پاره شدن بخیه و یه عمر پشیمونی ترس سزارین و افسردگیای بعدش .ترس اینکه با اینهمه دردای بد لگنم بازم ورزشارو انجام میدادم و تلاش کردم و اخرش اگه موفق نشم چی

اما همیشه سعی کردم احتمال سزارین تو ذهنم بیشتر باشه که بعدش اذیت نشم همیشه با خودم گفتم برای من احتمال سزارین بیشتر هست و نصیحتم به همه کسایی که ویبک و انتخاب میکنن اینه احتمال اینو بدید که کارتون به سزارین بکشه. تا بعدش افسرده نشید.

با همه اینا توکلم فقط به خدا بود میدونستم اگه تمام تلاشمم کنم بازم اگه اون نخواد نمیشه همیشه دعا کردم گفتم خدایا خیر و صلاح منو بچم تو زایمان طبیعی باشه و زایمان طبیعی راحت و سریعی داشته باشم.

ایام فاطمیه هست و من بعد خدا توکلم به حضرت فاطمه بود .

دفع موکوس و هر روز صبح همراه با بقایای شیافت گل مغربی همچنان داشتم بعداز معاینه ماماهمراهم کمی انقباضای پراکنده داشتم و بعد معاینه پزشکم انقباضات کمی بیشتر شده بود اما بدون درد انگار شکمم یهو سفت میشد و ول میشد جالب بود من از ۳۶ هفته منتظر ماه درد بودم اما هیچوقت سراغم نیومده بود براهمین این انقباضای بدون درد هم منو خیلی خوشحال میکرد .

فردا انقباضاتم کمی با درد ریز تو کمرم بود و وقتی زمان گرفتم دیدم منظم میشه دوباره دردا میره و بعد چندساعت دوباره هر ۵دقیقه میگیره و باز تا فک میکردم درد زایمان هست قطع میشد منم میگفتم ماه درد هست.

من دوشنبه و سه شنبه این دردارو داشتم و روز سه شنبه کمی مقدار و شدتش بیشتر شده بود و ما بنا به دلایلی شب یلدارو بجا چهارشنبه سه شنبه گرفتیم و

من تو مهمونی دقیق هر ۵دقیقه درد داشتم و همه فهمیده بودن اما بهشون میگفتم اینا کاذبه و ماه درده چون بعد یکی دوساعت یکساعت قطع میشد و باز دوباره هر ۵ دقیقه میگرفت،

شبش که اومدم خونه یکم شک کردم دوباره پله رفتم تو ابزن نشستم دوش اب داااغ گرفتم و دمنوش تخم شوید و زعفران خوردم و گفتم اگه کاذب باشه قطع میشه اما قطع نشد ولی نامنظم شد دوسه تا انقباض هر دو سه دقیقه میگرفت چندتا انقباض هر ۵ دقیقه چندتا انقباض هر ۱۰دقیقه و من فقط گیجتر میشدم🥴خوابیدم ساعت ۲ شب تا ساعت ۵ ونیم صبح دردام خیییلی کمتر شده بود اما ساعت ۵ونیم دوباره دردام بیشتر شد و نتونستم بخوابم بازم زمان گرفتم بازم چندتا انقباض هر۵دقیقه چندتا انقباض هر ۴ دقیقه و من واقعا کلافه شده بودم گفتم خدایا الان دوروزه درد دارم اما معلوم نیست چرا اینجوریه منو از این کلافگی در بیار از حضرت زهرا خواستم زودتر زایمانم اتفاق بیوفته راحت بشم از اینهمه سنگینی و ورزشا و این دردای کاذب .دردا همینجور میومد و میرفت تا اینکه ساعت ۸ونیم صبح با یکی از این انقباضا با یه صدای (تِگ)کیسه ابم پاره شد و اب ازم جاری شد استرس گرفته بودم گفتم خدایا شکرت بالاخره داره تموم میشه مایع رو چک کردم و شفاف بود خیالم راحت شد گفتم تو خونه هستم تا دردام شدید بشه سریع یه شیشه کرچک سر کشیدم
به همسرم زنگ زدم بعد جاریم اومد پیشم و برام رو اب و زعفرون و گلاب ۷تا نادعلی و یدونه معراج خوند منم وسایلم و تند جمع کردم یه چند دقیقه سجده رفتم که بازم کللی ازم اب رفت🌊

تو خونه قدم میزدم انشقاق میخوندم. و دردا پشت سرهم میومد و تند تند بیشتر میشد تا ساعت ۹ونیم که دیگه خیلی شدید شد و جاریم اشکش در اومده بود میگفت پاشو بریم بیمارستان منم میگفتم نه نمیام اگه بیام اونجا میگن دوسانتی طبیعی نمیتونی منو میبرن سزارین😭بخاطر حرفای نا امیدی که سر زایمان اولم ماماهای بیمارستان بهم میزدن از بیمارستان رفتن و زایشگاه بدم میومد،اما بعد چند دقیقه دیدم واقعا نمیتونم تحمل کنم و اماده شدم با خواهرو جاریم رفتیم بیمارستان مادرشوهرم بغلم کردو اشک ریخت و ازش خواستم دعام کنه،جالب بود همون موقع کیسه ابم پاره شده بود مادرم دلش شور زده بود و دقیق همون موقع بهم زنگ زد گفت چطوری چخبر دیشب درد داشتی چیشد الان حالت خوبه؟ و من برا اینکه نگران نشه گفتم نه دردام خوب شده و تعجب کرده بودم چجوری یه مادر متوجه میشه بچش تو چه شرایطیه😭توی راه مدام هر دودقیقه درد داشتم و نزدیکای بیمارستان یهو حرکت سر بچه رو تو لگن حس کردم و بلند گفتم سرش اومد پایین و باز یهو کللی اب ازم اومد

وارد زایشگاه شدم دیگه از درد دولا راه میرفتم رسیدم گفتم ویبکم مریض خانم دکتر ابطحی درد دارم گفت برو بخواب معاینت کنیم تا بیاد معاینه کنه به خودم مدام میپیچیدم و اصلا نمیتونستم دراز بکشم

اومد و معاینه کرد گفت ۴تا۵سانت باز افاسمان ۹۰ درصد😍بخاطر افاسمانم خییلی خوشحال شدم افاسمان بالا یعنی سرعت فول شدن بالا

نکات و راهکارهای زایمان طبیعی + خاطرات جالب کسانی که زایمان طبیعی رو «حتی بعد از سزارین» تجربه کردند، تو این تاپیک بخونید. «ختم هزار سوره قدر به نیت تسهیل زایمان+ثبت گزارش روزانه» رو تو این تاپیک دنبال کنید.

ساعت ۱۰ بستری شدم ماماهمراهم و خبر دادم

اومد دیگه صدام در اومد بلند تو اوج هر انقباض داد میکشیدم و واقعا دست خودم نبود ماما همراهم معاینم کرد گفت ۶سانت افاسمان ۶۰درصد 😐

ساعت ۱۱ به اوج دردام رسیدم روی تخت ورزشارو با ماماهمراه انجام میدادم تکنیک تنفس واقعااا کمک کننده بود یه دم کوتاه و باز دم شکمی طولانی باعث میشد درد قابل تحمل باشه اما وقتی به ۸سانت رسیدم دیگه هیچچچی ارومم نمیکرد و فقط صدای بلندی که از گلوم بیرون میاووردم ارومترم میکرد😅

دوباره معاینه شدم گفت سمت راست دهانه رحمت ورم کرده و لبه داره اگه این رفع بشه تا ۱۲ زایمان میکنی ماماهمراهم مث دکترا میگفت بهش دگزا بزنین .بهش فلان دارو و بزنین ماماهای بیمارستان هم هرکاری میگفت انجام میدادن و در نهایت ساعت ۱۲گفت پاهات و تو شکمت بزار و زور بزن من اینجاها

اینجاها حس میکردم روحم داره از بدنم جدا میشه حس میکردم روحم داره کش میاد داد میزدم کی تموووم میشه میگفت دیگه تمومه من امیدواری میگرفتم دردا پشت سرهم وشدیددددد.با یدونه دوتا زور که زدم یهو ماماهمراهم داد زد بچه ها به دکترش زنگ بزنین این کرون کرده و سر بچه معلومه

من اصلا باورم نمیشد به این مرحله رسیدم میگفتم من واقعا فول شدم واقعا تمومه بهم گفتن پاشو بریم اتاق زایمان برخلاف تجربه بقیه اصلا این مرحله سخت نبود اومدم پایین و در حالی که تمام درد رو ناحیه بالای واژنم متمرکز شده بود و من میدونستم بخاطر فشار سرش هست رفتم بالای تخت زایمان دکترم سریع اومد و من خودم همون بالا بدون اینکه حس دفع داشته باشم شروع کردم زور زدن چون وقتی اینکارو میکردم همه دردام فقط به اون ناحیه منتقل میشد و من قشنگ حرکت سر بچه و حس میکردم و احساس پاره شدن شدید و منفجر شدن تو لگنم حس میکردم اما میدونستم داره تموم میشه دکتر.و ماما میگفتن عالی زور میزنی و با دو یا سه تا زورساعت ۱۲و ربع بچه بدنیا اومد و تمام!
دکترم برش نزد اما خودم از چند جا پارگی جزئی داشتم و همه اون قسمتایی که پاره شد موقع خروج سر سوزش شدید داشتم و انگار میدونستم کدوم قسمتم بوده.و همونجا ها چندتا بخیه خورده
وقتی پسرم و رو شکمم دیدم حس میکردم تو این دنیا نیستم همون لحظه عاشقش شدم با پارچه صورتش پاک کردم و کلی قربون صدقش رفتم شوهرمم در حالی که چشاش پر اشک بود اومدو بند نافش و برید 😍
خیلی حس خوبی بود احساس قدرتمندی احساس توانمندی احساس پیروزی داشتم
همه بهم تبریک گفتن و من خیلی سرخوش بلند شدم خودم با پاهای خودم رفتم بخش🥰
الانم خییلی سرحالم ولی بخیه ها اذیتم میکنه و میسوزه که میدونم بعد چندروز خوب میشه .

نکات و راهکارهای زایمان طبیعی + خاطرات جالب کسانی که زایمان طبیعی رو «حتی بعد از سزارین» تجربه کردند، تو این تاپیک بخونید. «ختم هزار سوره قدر به نیت تسهیل زایمان+ثبت گزارش روزانه» رو تو این تاپیک دنبال کنید.

اقدامات سودمند جهت زایمان طبیعی:


کارایی که انجام دادم هم این بود
ورزش از
۳۰هفته روزی حداقل ۲۰ دقیقه پیاده روی
شیافت گل مغربی از ۳۵هفته و چند روز
ابزن زایمان از ۳۶هفته
دمنوش تخم شوید و گل گاوزبان و گلاب از ۳۷ هفته
پله از۳۷هفته داروی زایمان اسان تبریزیان از ۳۷ هفته
ماساژ شکم و کمر با روغن سیاهدانه دمنوش اویشن
هر روز صبح خاکشیر و روغن بادام شیرین
و یه سه بار دمنوش بهدانه استفاده کردم.

دفترچه داشتم و همه کارهارو تیک میزدم

انشقاق، قدر ،سعی میکردم همیشه بخونم و گاهی سوره یاسین و مریم هم میخوندم موقع دردام صلوات حضرت زهرا میفرستادم

اول از همه خدا و بعد هم تلاش هایی که کردم کمکم کرد زایمانم سریع پیش رفت بدون هیچ امپول فشاری.

امیدوارم همه هر نوع زایمانی که میخوان و تجربه کنن و سالم و سلامت بارداریشون و به پایان برسونن.❤❤❤

نکات و راهکارهای زایمان طبیعی + خاطرات جالب کسانی که زایمان طبیعی رو «حتی بعد از سزارین» تجربه کردند، تو این تاپیک بخونید. «ختم هزار سوره قدر به نیت تسهیل زایمان+ثبت گزارش روزانه» رو تو این تاپیک دنبال کنید.

تجربه 104


ویبکn


نام کاربری: jojohanayi

فاصله سزارین قبلی تا انجام وی بک

علت سزارین قبل:

دکتری که زایمان طبیعی رو انجام دادند:

بیمارستان:

نام ماماهمراه:

سن بارداری هنگام زایمان: هفته ؟ بارداری

وزن نوزاد:

تاریخ تولد نوزاد: 1401.10.02


خانمها یه مطلب بگم برا خانمهایی که ساکن تهران هستن

من وقت نمیکنم خاطره زایمانم رو بنویسم

اما بیمارستان میلاد مثل قبل نیست کا حتما باید پرونده داشته باشی لحظه زایمان هم بری قبولت میکنن

و اینکا وی بک هم قبول کردن و انجام دادن

اما بسته به دکتر انکال و شیفت داره که قبول کنه یا نه یا من اینطور برداشت کردم

اخه ماما زنگ زد به دکتر گفت قبول میکنی یا نا که دکتر قبول کرد .

تجهیزاتش خوبه اتاق تک نفره دوش اب گرم و ...

اما اجازه نمیدن از تخت پایین بیایی

تمام‌مدت ان اس تی وصل بود .

البته دوست دیگه ام که کلا زایمان اولش رو هم طبیعی بود رو هم همینطور بود .

بالاخره الان شرایط اقتصادی ها سخت شده اگر کسی توانش رو نداره بره خصوصی میلاد هم یه گزینا اس

یا مثلا با ماما صابریان هماهنگ شه پیش ایشون باشه لحظه اخر بره طوری که رسید زایمان کنه

ماما صابریان میگفت یه مراجعه داشتم پیشش بود بعد خانم صابریان باهاش تا بیمارستان رفته البته میگفت تو راه بچه اومد 😳😂😁میگفت من با اینکه وسایل همراهم بود بند ناف رو قطع نکردم تا بهشون گیر ندن برا دادن گواهی تولد

نکات و راهکارهای زایمان طبیعی + خاطرات جالب کسانی که زایمان طبیعی رو «حتی بعد از سزارین» تجربه کردند، تو این تاپیک بخونید. «ختم هزار سوره قدر به نیت تسهیل زایمان+ثبت گزارش روزانه» رو تو این تاپیک دنبال کنید.

تجربه 105


نام کاربری:سیندرلا_۷۰

شهر: قم

علت سزارین قبل: دفع مکنیوم هفته ۳۴

دکتری که زایمان طبیعی رو انجام دادند:دکتر شاهبوداقی

بیمارستان:گلپایگانی

نام ماماهمراه:اولیایی

سن بارداری هنگام زایمان: هفته ۳۹ بارداری

وزن نوزاد:۳۳۵۰

تاریخ تولد نوزاد: ۹/11/1401


سلااام رستا جان..ممنون بابت این تایپیکو انرژی های مثبت..خدا کمک کرد ویبک شدم کاملا فیزیولوزیک



* اقدامات سودمند جهت زایمان طبیعی:

تدابیر ورزشی:

من ورزش هام رو از هفته ۳۰همون پیاده روی شروع کردم ولی جدیتر ۳۵هفته بود که زمانش رو بیشترکردم.اسکات و پله کم شد برم..چهار دست و پا وسجده خوب رفتم.دردای کاذب یاهمون ماه درد داشتم از ۳۷هفته..داخل ۳۹ هفته زایمان کردم.

یه بار رفتم کوه اون اواخر..پیاده روی هام حالت رژه ای بود..بعد دکترم روز قبل زایمانم تاکید داشت حتما موقع پیاده روی دستم رو قلاب کنم زیر شکم یکم فشار بعد راه برم..موقع انقباض اسکات برم..

تدابیر خوراکی و دارویی:

..از ۳۶هفته هرشب قبل خواب با اپلیکاتور یدونه شیاف گل مغربی میزاشتم هفته ۳۷شد دوتا دونه..ویدونه هم بعد نماز صب..هفته ۳۸دوتا شب دوتا صب گاهی هم بیشتر...از ۳۶هفته دمنوش هامو شروع کردم..اول تخم شربتی و خاکشیر با عسل و گلاب رو شربت میکردم صب همیشه ناشتا میخوردم..گاهی برای روان شدن شکمم روغن بادام شیرین هم یه قاشق چایخوری میریختم ذاخلش ومبخوردم..از هفته ۳۷دمنوش گل گاو زبان وتخم شوید رو از هرکدوم یه قاشق دم میکردم با نبات مبخوردم

تدابیر معنوی:

برای روز زایمان.دعاهایی که ب پا بسته میشد رو نوشتم و بستم..سوره انشقاق و سوره فجررو روزانه خوندم..با سوره ولعصر..چله نماز شب گرفتم.کل قران رو تو طول بارداریم ختم کردم.چله های مختلف گرفتم..دعاهای معراج وانشقاق ولعصر رو ب یه بطری اب که از کربلا برام اورده بودن خوندم ووسط دردا میخوردم..


زایمان اول طبیعی . دومی سزارین و سومی هم ویبک


ساعت یک عصر بستری و ساعت ۵ عصر زایمان


نکات و راهکارهای زایمان طبیعی + خاطرات جالب کسانی که زایمان طبیعی رو «حتی بعد از سزارین» تجربه کردند، تو این تاپیک بخونید. «ختم هزار سوره قدر به نیت تسهیل زایمان+ثبت گزارش روزانه» رو تو این تاپیک دنبال کنید.
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687