2733
2734
عنوان

تاپیک جامع ***زایمان طبیعی بعد از سزارین (نکات+ راهکارها +تجربیات)***

| مشاهده متن کامل بحث + 34960 بازدید | 475 پست

تجربه 106


 sadat_banoo:نام کاربری:

علت سزارین قبل: دفع مکنیوم هفته ۴۰

دکتری که زایمان طبیعی رو انجام دادند: دکتر مصطفایی

بیمارستان: محب کوثر

نام ماماهمراه:

سن بارداری هنگام زایمان: هفته ۴۰ بارداری

وزن نوزاد:حدود ۳ کیلو

تاریخ تولد نوزاد: ۲۲ /11/1401


دردها با همون تحریک‌ اولیه شروع شد ... چون قبل از شروع سرم چهارسانت بودم و تقریبا زیر یه ساعت فول شدم، زمان هایی که چند دقیقه سرم‌ رو قطع می‌کردند دردهای خودم منظم و جون دار بود ولی دکتر گفتند تاخیر جایز نیست😁 حتا بعد از فول شدن هم سرم وصل بود انگار بچه رو هل میده پایین...

بیمارستان محب کوثر بودم ولی خب دکتر مصطفایی از اول تا آخر خودشون بودند و خودشون...

همه کار می‌کردند آب میزاشتن دهنم ، ورزش میدادن، دعا میخوندن و ... ماماها ناظر بودن فقط 🥴

بخش بستری و غذاها هم اصلا خوب نبود...

من زایمان قبلی م عرفان نیایش بودم انصافا از این لحاظ خوب بودند...

تنها حسن محب در قیاس با عرفان، انفرادی و خصوصی بودن اتاق ها بود که پول جدایی برای اتاق شخصی نباید می‌دادیم...

نکات و راهکارهای زایمان طبیعی + خاطرات جالب کسانی که زایمان طبیعی رو «حتی بعد از سزارین» تجربه کردند، تو این تاپیک بخونید. «ختم هزار سوره قدر به نیت تسهیل زایمان+ثبت گزارش روزانه» رو تو این تاپیک دنبال کنید.

تجربه 107


نام کاربری: fezzzzeh

فاصله سزارین قبلی تا انجام وی بک

علت سزارین قبل:

دکتری که زایمان طبیعی رو انجام دادند: دکتر مصطفایی

بیمارستان:

نام ماماهمراه:

سن بارداری هنگام زایمان: هفته ؟ بارداری

وزن نوزاد:

تاریخ تولد نوزاد:


سلام دوستان

من دیشب سحر ساعت۳ زایمان کردم، ان‌شاءالله روزی همه


بسم الله الرحمن الرحیم

خاطره زایمان

من دو سال پیش یه زایمان زودرس داشتم به خاطر فیبروم بسیااار بزرگی که داشتم که متأسفانه بچه زنده نموند، چند ماه بعدش هم عمل میومکتومی انجام دادم و از همون زمان به فکر زایمان طبیعی بودم، چون تو عمل میومکتومی هم رحم برش میخوره، یه جورایی خودم رو ویبکی میدونستم، که با این تاپیک آشنا شدم و داستان ویبک رستا جان و بسیاری از دوستان رو که خوندم خیلی مشتاق شدم که ان‌شاءالله هروقت باردار شدم دنبال پزشک یا مامای موافق ویبک باشم...

تا اینکه خدا خواست تیر ۴۰۱ باردار شدم، ولی خب نمی‌دونستم برم زیر نظر کدوم پزشک برای ویبک، توی تاپیک با گروه مادرانه خانم شریفی طب اسلامی آشنا شدم و عضو گروه شدم، به خاطر مشکلاتی که تو بارداری داشتم مثل اینکه آب دهنم خیلی زیاد بود و زیاد دستشویی میرفتم، خلط پشت حلق داشتم و هربار برای خارج کردنش عوق میزدم و ... تصمیم گرفتم مزاج شناسی بشم و دستور غذایی بگیرم ، سونو هم داده بودم تو ۱۴ هفته گفته بود جفتت پایینه، تا اقدام کردم برای مزاج شناسی و اینکه یه ماه تحت نظر باشم تو ۱۷ هفته چندتا قطره خون برام آمد که خیلی ترسیدم، دکتر هم به خاطر جفت پایین و سابقه زایمان زودرس برام قرص دوفاستون نوشته بود که اصلا نگرفته بودمش و نخورده بودم، که بعدش رفتم گرفتم ، البته تدابیر طب اسلامی رو هم از همکاران خانم شریفی گرفتم (مثل بستن شکم و روغن مالی به سمت بالا با روغن زیتون یا بابونه و...)

که الحمدلله بعد از اون دیگه خون ندیدم...

سعی کردم بعد از اون تدابیر اصلاح مزاجی که بهم داده بودن رو رعایت کنم و واقعا تا زمانیکه رعایت میکردم خیلی حالم خوب بودو همین که ترک میکردم حالم بد میشد، یکی از مواردی که خیلی رعایت کردنش برای حالم خوب بود پرهیز سردی دمایی و طبعی بود، که ای کاش زودتر با این گروه آشنا شده بودم، چون الان میفهمم یکی از دلایلی که تو بارداری قبلیم آنقدر حالم بد بود و دردهای شدید به خاطر فیبروم داشتم همین رعایت نکردن پرهیزات سردی بوده😔

شاید اگه این مسائل رو رعایت میکردم نه آنقدر درد می‌کشیدم و نه اینکه بچه ام رو از دست میدادم... استغفرالله من کل ذنب، الحمدلله علی کل حال...

خلاصه بالا پایین زیاد بود تو بارداریم و اینکه متاسفانه دکتر گلشیرازی و بیشتر دستیارش استرس بهم وارد میکردن، مثلا دستیارش هی به من می‌گفت تو های ریسک هستی و از این حرفها. البته طبق توصیه طب اسلامی از اسپری گلاب در طول روز استفاده می کردم تا کمتر استرس بگیرم که واقعا خوب بود...

خلاصه اینکه منی که هی بهم میگفتن استراحت کن و خیلی فعالیت نداشته باش چون خطر زایمان زودرس داری و تا ۳۵ هفته نه ورزشی نه پیاده روی ...

دیگه از ۳۶ هفته تقریبا شروع کردم به ورزش و کمی هم پیاده روی البته باز هم هر روز انجام نمی‌دادم چون حسابی تنبل شده بودم و البته سنگین هم شده بودم ...


نکات و راهکارهای زایمان طبیعی + خاطرات جالب کسانی که زایمان طبیعی رو «حتی بعد از سزارین» تجربه کردند، تو این تاپیک بخونید. «ختم هزار سوره قدر به نیت تسهیل زایمان+ثبت گزارش روزانه» رو تو این تاپیک دنبال کنید.

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

از ۳۷ هفته دردهای پراکنده ام شروع شد و اول ۳۸ هفته بودم که یه شب دردهایم منظم شد و حتی می‌خواستیم بریم بیمارستان که دیگه رفتم حمام و دوش آب گرم گرفتم و دردهایم آروم شد و بعدش هم که خوابم می‌آمد گرفتم خوابیدم و صبح دیگه خبری نبود... چون مامانم هم هنوز نیامده بود پیشم، و هفته بعد قرار بود بیاد دیگه خوشحال شدم...

این دردهای پراکنده ادامه داشت تا آخرای ۳۸ هفته که مامانم آمد و کلا دردهایم برطرف شد😅

تا قبل از اون مامانم میگفت به نی نی بگو صبر کنه تا من بیام بعد که آمد می‌گفت بگو حالا بیاد، اما ظاهراً دختر گل قصد آمدن نداشت😂

دیگه منی که تا قبل اون خیلی از تدابیر رو انجام نداده بودم از ترس اینکه قبل اینکه مامانم بیاد زایمان کنم ؛ دیگه تقریبا شروع کردم، مثل دود دادن اسفند به واژن، حنا به سر گذاشتن(البته فقط یه بار حنا گذاشتم)، ورزش و پیاده روی و...

البته اینم بگم که چون از آخر هفته ۳۸ تا وسط ۳۹ مهون داشتم این هم مزید بر علت بود که نتونم خیلی مرتب این کارها رو بکنم ولی بعدش سعی کردم بیشتر تدابیر رو انجام بدم، پیاده روی رو سعی کردم بیشتر کنم و اینکه بیشتر روی سطوح شیب دار باشه و یه بار هم(جمعه ۴ فروردین) با همسرم رفتیم بوستان یاس فاطمی و آنجا هم یه مقدار از تپه هاش بالا و پایین رفتیم و خلاصه دیگه پیاده روی روی سطوح شیبدار شد جزو برنامه... ورزش هایی که تو کلاس ورزش خانم آبادی هم یادداشت کرده بودم رو سعی میکردم انجام بدم که فکر میکنم برای لگنم خیلی خوب بود

شنبه شب دردهایم شروع شد که میشه گفت شب نتونستم بخوابم و تقریبا هم منظم بود که رفتم دوش آب گرم گرفتم برطرف شد، ولی متأسفانه باز هم نتونستم بعدش بخوابم چون دردهای پراکنده ولی بی نظم رو داشتم ، صبح یکشنبه هم که نوبت دکتر داشتم رفتم پیش دکتر مصطفایی و معاینه کرد، گفت حدود سه چهار سانت باز هستی ان‌شاءالله امشب تا فردا زایمان می کنی، هروقت درد هایت پنج دقیقه یه بار شد، برو بیمارستان...

البته دکتر گفت میخوای ظهر برو بیمارستان تا بهت سرم بزنن تا افطار زایمان کنی، که من چون دوست نداشتم آمپول فشار بهم بزنن نرفتم بیمارستان، دیگه ما برگشتیم خونه هرکاری کردم که یه ساعتی بخوابم متاسفانه نتونستم یعنی دردها نمیذاشت، دیگه سعی کردم ورزش ها رو بکنم ، درد داشتم ولی هنوز منظم نشده بود و فاصله اش پنج دقیقه نبود... شب بعد از نماز روغن پیه مرغ تزریق کردم که میگن برای افاسمان خوبه، بعدش هم یه دوش آب گرم گرفتم که دردها قطع نشد، تقریبا یه ساعت بعدش هم مقل ازرق تزریق کردم بعدش هم حدود یک ساعتی با همسرم رفتیم پیاده روی ، تو پیاده روی درد داشتم حتی گاهی فاصله شون دو دقیقه میشد اما شدتش خیلی نبود و میشد تحمل کرد مثل درد پریودی بود که بعضیاش کمی شدید بود، برگشتیم خونه، باز بلاتکلیف بودم که برم بیمارستان یا نه، خیلی هم خوابم میومد، به مامانم گفتم آماده بشه بریم بیمارستان ، داروی زایمان آسان رو با آب گرم و یه جامع امام رضا قاطی کردم خوردم و تقریبا ربع ساعتی دراز کشیدم و بعدش یه ماساژ سینه و حدود ساعت ۱۲ شب راه افتادیم سمت بیمارستان انصاری ، آنجا ماما معاینه کرد و ان اس تی گرفت، معاینه که کرد گفت دو فینگر🤨 گفتم من صبح پیش دکتر بودم گفت سه چهار سانت بازی!!! خیلی تو ذوقم خورد بعدش هم گفت فاصله دردهات پنج دقیقه است ولی دردهات مالی نی!!
منم گفتم خب پس میرم خونه، که رفت زنگ زد به دکتر بهش گفت چون زایمان دومشه بستریش کنید من صبح میام😕

نکات و راهکارهای زایمان طبیعی + خاطرات جالب کسانی که زایمان طبیعی رو «حتی بعد از سزارین» تجربه کردند، تو این تاپیک بخونید. «ختم هزار سوره قدر به نیت تسهیل زایمان+ثبت گزارش روزانه» رو تو این تاپیک دنبال کنید.

گفتم خب منم میرم خونه، صبح بر میگردم، قبول نکردن و گفتن میخوای بخوابی، خب همین جا بخواب...
دیگه ماندگار شدم... منم که خیییلی خوابم میومد و تو راهرو بلوک زایمان نشسته بودم تا اتاقی که قبل از من تویش زایمان کرده بودن رو تمیز کنن و من برم آنجا، که یهو دردهایم شدید شد و فاصله شون هم کم...
به ماما گفتم دردهایم شدید شده و فاصله شون کم به دکتر زنگ بزنید گفت نه دکتر شب نمیا‌د🙄
گفتم یعنی چی؟؟ که مامائه گفت باشه میام معاینه ات میکنم اگه نیاز شد زنگ میزنم، دردهایم اینقدر شدید بود که اصلا نمی‌تونستم کاری بکنم حتی تنفس هایی که موقع درد باید انجام داد، فقط ناله میکردم و گاهی یا زهرا می گفتم و به خدا میگفتم غلط کردم هر گناهی کردم ببخش...
لباس عوض کردم و رو تخت خوابیدم بعدش هم حالت تهوع آمد سراغم، گفتم می‌خوام بالا بیارم، گفت خوبه داری پیشرفت میکنی، ظرف آوردن برام و گلاب به روتون حسابی بالا آوردم
خلاصه ماما آمد معاینه کرد گفت پنج سانت، ان اس تی هم گرفت و رفت به دکتر زنگ زد، منم که به شدت خوابم میومد بین دردها بی حال میشدم و حتی تو دردها هم دیگه توان ناله ی خیلی بلند رو نداشتم ، حتی راضی بودم قبل از اینکه دکتر برسه زایمان کنم ، دکتر حدود ساعت ۲/۵ آمد معاینه کرد گفت ۶-۷ سانت، بعدش هم کیسه آب رو پاره کرد و منم گفتم ادرار دارم، رفتم دستشویی به سختی تونستم بشینم رو دستشویی فرنگی چون درد داشتم و به سختی کمی دستشویی کردم، بعدش هم بردنم رو تخت زایمان ، دکتر می‌گفت تو درد زور بده و ول نکن، دو سه بار زور دادم و نشد، دهنم هم خشک شده بود دیگه دکتر گفت اگه خرما داره بهش بدید، که از تو ساکم رطب در آوردن بهم دادن و گفتم آب هم بهم بدید که یه قلپ آب هم خوردم، بعدش هم دکتر بی حسی زد و اپی داد و بعدش گفت پاهات رو بگیر تو دستت و زور مداوم بده که من توان نداشتم پاهام رو بگیرم تو دستم، دیگه به توصیه ای که قبلاً مادرشوهرم کرده بود و توی طب فشاری هم دیده بودم دستم رو گذاشتم زیر کمرم( پایین کمرم ) و یه زور مداوم دادم که الحمدلله بچه دنیا آمد با یه دور بند ناف دور گردنش، بعد هم گذاشتنش رو سینه ام... با دکتر هم قبلاً هماهنگ کرده بودم که بچه که دنیا آمد فوری بند ناف رو نبرن، چون مستحبه اول اذان و اقامه تو گوش بچه خونده بشه بعد بند ناف بریده بشه، به دکتر گفتم تو گوشش اذان بگو که گفت من صدام خوب نیست، دیگه با گوشیش اذان پخش کرد و بعد اذان بند ناف رو برید
فقط متاسفانه خیلی بخیه خوردم، اینم بگم که متأسفانه من اصلا ماساژ پرینه نداده بودم...
قرار بود همسرم هم بیاد پیشم ولی خب متاسفانه بعضی از کسانیکه تو اتاق زایمان بودن اصلا حجاب نداشتن یا یه کلاه رو سرشون بود که دیگه زنگ نزدم که بیاد...

ان‌شاءالله همه علاقه مندان به زایمان طبیعی و ویبک موفق بشن به خصوص عزیزان این تاپیک...

تو این شب‌های عزیز ماه مبارک رمضان بنده رو هم از دعای خیرتون فراموش نکنید، التماس دعا

من از شب قبل زایمان دردهایم شروع شد، اما قابل تحمل بود، مثل درد پریودی... صبح هم رفتم دکتر گفت حدود سه چهار سانت بازی، به نظرم دردهای اینجوری رو باید خونه تحمل کرد، دکتر گفت دردهات پنج دقیقه ای شد آنوقت برو بیمارستان ، اگه زودتر میرفتم آمپول فشار میزدن، دردهای اصلی و خیلی سختمم حدود دو سه ساعت بود از ساعت ۱۲/۵ شب به بعد... آدم خونه خودش راحتتر دردها رو تحمل میکنه، همسر هم می‌تونه مدام کمر رو روغن مالی کنه و ا ز این کارها

نکات و راهکارهای زایمان طبیعی + خاطرات جالب کسانی که زایمان طبیعی رو «حتی بعد از سزارین» تجربه کردند، تو این تاپیک بخونید. «ختم هزار سوره قدر به نیت تسهیل زایمان+ثبت گزارش روزانه» رو تو این تاپیک دنبال کنید.
2728

تجربه 108


ویبکn


نام کاربری: سامی88

فاصله سزارین قبلی تا انجام وی بک

علت سزارین قبل:

دکتری که زایمان طبیعی رو انجام دادند: خانم فخار

بیمارستان: شفا شیراز

سن بارداری هنگام زایمان: هفته 41 بارداری (40 هفته و 6 روز)

وزن نوزاد: 2800

تاریخ تولد نوزاد: 20.01.1402


بچه ها

به لطف خدا و ائمه ساعت سه زایمان کردم.

ان شاالله بزودی شرح زایمانم هم میگم


یا لطیف
شرح دومین ویبک

20 فروردین 02

ماما: خانم فخار

بیمارستان شفا شیراز

چهاردهم فروردین وارد چهل و یک هفته میشدم و هنوز هیچ علامت خاصی نداشتم. معاینه شدم یک و نیم سانت بودم. گفتن نرمی دهانه نسبت به بارداری قبل قابل قبوله. قرار شد پیاده روی و نرمش ها و شیاف گل مغربی رو داشته باشم و مجدد دو روز بعد چک بشم. مجدد معاینه شدم دو و نیم سانت با آفسمان ۳۰ درصد. چون شرایط بچه خوب بود تا پایان ۴۱ هفته بهم مهلت دادن. هفته آینده مجدد رفتم و چون هنوز علائمی نداشتم قرار شد روغن کرچک بخورم.

ساعت حدود چهار عصر یه شیشه روغن کرچک سر کشیدم🤢

و حدود ساعت پنج و نیم با پسرم رفتیم کوهپایه و دروازه قرآن. حدود دوساعت از پله ها و سراشیبی و سربالایی ها بالا و پایین رفتم. تو مسیر برگشت انقباضای پراکنده اومد سراغم. همه دردا زیر شکمم بود و چون سری قبل همه دردا تو کمرم بود جدیشون نگرفتم. ساعت حدود نه شب فاصله انقباضات به ربع ساعت رسیده بود. با همسرم تماس گرفتم که آمادگی داشته باشه و ممکنه تا چند ساعت آینده لازم باشه بیاد شیراز. بخاطر فاصله ای که خونمون تاشیراز داشت هفته آخر اومدم خونه مامانم تا همسرم خیالش راحتترباشه. ساعت یازده فاصله ها کمتر شد. هنوز برام جدی نبود. رفتم دوش گرفتم و بخور مرزنجوش دادم. ساعت حدود ۱۲ فاصله ها به پنج دقیقه رسیده بود و تمام انقباضات زیر دلم بود. دیگه زنگ زدم به همسرم و گفتم بیاد. تا همسرم بیاد موهام و سشوار کشیدم و آماده شدم. مامانم زیر لب قر میزد که چرا این موقع شب شوهرت کشوندی تو جاده 🙄😶وقتی گفتم فاصله دردام پنج دقیقه ست شوکه شد و با استرس شروع کرد وسایل بیمارستان جمع کردن. ساعت حدود یک و ربع همسرم رسید. بدون اینکه ازش خواسته باشم رفته بود خواهرش هم آورده بود. خیلی بهم لطف دارن ولی خوب موقع زایمان برام سخت بود که کسی باشه. خیابونا خلوت بود و یک و نیم رسیدیم بیمارستان.چک شدم ۵ سانت با آفسمان ۷۰ درصد.سریع زنگ زدن خانم فخار و ربع ساعت بعد خانم فخار بیمارستان بود. از قبل تصمیم گرفته بودم همراه نداشته باشم و قرار بود مامای همراه بیاد.به خانم فخار گفتن همراهت بیاد پیشت؟ گفتم دلم نمیخواد کسی تو اتاق باشه راحت نیستم. گفت حتی شوهرت؟ گفتم اون که اصلا .کاش تو راهرو هم نباشه تا بتونم جیغ و داد کنم. دیده بودن زایمانم نزدیکه دیگه به مامای همراه هم خبر ندادن که بیاد.


نکات و راهکارهای زایمان طبیعی + خاطرات جالب کسانی که زایمان طبیعی رو «حتی بعد از سزارین» تجربه کردند، تو این تاپیک بخونید. «ختم هزار سوره قدر به نیت تسهیل زایمان+ثبت گزارش روزانه» رو تو این تاپیک دنبال کنید.

فاصله انقباضام کمتر شده بود اما مدتش زیاد نشد. برای اینکه شرایط زایمان قبلیم تکرار نشه و دردا استپ نشه چند قطره اینداکشن کردن. دیگه اوج دردا بود. معاینه شدم گفتن داری زایمان میکنی. باورم نمیشد. فکر کردم برا دلخوشیم این حرفا رو میزنن. از بس زایمان قبلیم طول کشیده بود. ناخودآگاه یه استرس و لرز اومد سراغم. تو این مدت خانم فخار دستام گرفته بود و کمرم ماساژ میداد و میگفت دیگه تمومه.چند لیوان شربت زعفرون بهم داد. از خودم بیخود شده بودم. همش میگفتم من نمیتونم. ولی نمیدونم چرا کسی به حرفام اهمیت نمیداد😅 بیچاره خواهر شوهرم هم از صدای نمیتونم هام استرس گرفته بود.(زایماناش سزارین بود و هیچ تصوری از طبیعی نداشت.) .یکم احساس دفع داشتم .ازم خواستن پاهام جمع کنم و زور بدم.چندین نوبت زور دادم. معاینه شدم خانم فخارگفت سرش دارم میبینم. خیلی بیطاقت شده بودم. دعای عهد رو روشن کرد. ناخودآگاه زدم زیر گریه و از امام زمان کمک خواستم. احساس میکردم دیگه نمیکشم. دیدم دارن ست زایمان آماده میکنن. گفتن باید بلندشی بریم تخت زایمان.جابجایی انگارعذاب الهی بود. با بدبختی رفتم سر تخت . احساس دفع بیشتر شد. با تمام توانم با هر انقباض زور میدادم. خانم فخارمدام تشویقم میکرد و میگفت آفرین، عالیه و بلند بلند یا حسین و یا علی میگفت. چهارمین زور بود که دیدم فشار رو مقعدم کم شد و ساعت سه دخترم مثل یه ماهی سرخورد و اومد بیرون.منی که تا چند دقیقه پیش مثل بچه های بهانه گیر نق میزدم و مدام تکرارمیکردم نمیتونم ،سر خوش و خوشحاااال لبخند میزدم داشتم تشکر میکردم 😆 برش ندادن و پارگی سطحی پوست داشتم که بخیه زدن. دخترم هم مثل اون دوتا بچم وزنش ۲۸۰۰ بود.

باورم نمیشد در عرض یک ساعت و نیم همه چی تموم شد.خدا رو شکر میکردم. خواهرشوهرم هم از بس استرس کشیده بود هی میگفت دیوونه ای که سزارین نمیشی.بردنم تو بخش . تو اتاقم دوتا خانم سزارین کرده بودن. بعد از یک روز هنوز تو شیردهی مشکل داشتن. صبح تازه میخواستن از تخت بیان پایین از درد مدام صدای نالشون بلند بود. به خواهرشوهرم گفتم بیا اینم سزارین. پزشک اطفال بچه رو معاینه کرد وگفت پاش یکم انحنا داره و باید ببریدش ارتوپد. خلسه ی شیرینی زایمان از سرم پرید. ساعت حدود دو مرخص شدم و رفتیم دنبال ارتوپد. دکترارتوپد هم گفت موقعیت قرار گیری پای بچه تو رحم بد بوده و باید گچ گرفته بشه . اصلا دلم راضی نبود. دلم میخواست یه مدت قنداقش کنم بعد اگر نشد گچ بگیرم. اما دیدم شوهرم دلش رضا نیست و بخاطر اینکه بعدا خودم سرزنش نکنم هیچی نگفتم. خلاصه قرار شد دوهفته تو گچ باشه تا ببینیم خدا چی میخواد. دکتر قوت قلب داد که یه چیز نرمال و شایع هست و ان شاالله با همین دو هفته گچ گرفتن برطرف میشه. تا خواستن کاراش رو انجام بدن چندین ساعت طول کشید. با تن خسته تو ماشین حسابی کلافه شده بودم! یاد رستا افتادم که بعد از زایمان استراحت نکرده روونه ی دکتر و بیمارستان شده بود. ان شاالله هیچ پدر و مادری ناخوشی و مریضی بچه رو نبینه.

ان شاالله همه ی مامانا تو دلیاشون و به صحت و راحتی به دنیا بیارن. و مامانای زایمان کرده هم عاقبت به خیری و سلامتی بچه ها رو ببینن. دامن اونایی که در انتظار مادری هستن هم سبز بشه.

این سری دمنوش و آبزن استفاده نکردم. فقط شبی دوتا گل مغربی با اپلیکاتور میذاشتم. تغذیه هم هر شب هم خاکشیر خیس میکردم سحر میجوشوندم میخوردم. دو سه هفته آخر مرتب خرما میخوردم.

پیاده روی داشتم اما کم. بین نیم تا یک ساعت بیشتر پیاده روی نداشتم

شب آخر سراشیبی و پله خیلی کمک کرد تا بچه فیکس بشه

روغن کرچک هم که استارتر انقباضاتم بود.

نکات و راهکارهای زایمان طبیعی + خاطرات جالب کسانی که زایمان طبیعی رو «حتی بعد از سزارین» تجربه کردند، تو این تاپیک بخونید. «ختم هزار سوره قدر به نیت تسهیل زایمان+ثبت گزارش روزانه» رو تو این تاپیک دنبال کنید.

تجربه 109


ویبک2


نام کاربری: yass1368

فاصله سزارین قبلی تا انجام وی بک: 5 سال

علت سزارین قبل: مناسب نبودن لگن- تکرار سزارین در زایمان بعد

دکتری که زایمان طبیعی رو انجام دادند: دکتر امیرآبادی

بیمارستان: انصاری

نام ماماهمراه:

سن بارداری هنگام زایمان: هفته ؟ بارداری

وزن نوزاد:

تاریخ تولد نوزاد:31.01.1402


۱.yass1368

۲.بیمارستان دولتی مهدیه تهران بودم،سز اول رو گفتن لگنت مناسب نیست،سز دومم رفتم همونجا چون پرونده داشتن سزارینم کردن.

۳.آخرین سز ۱۳۹۷بوده.

۴.میخوام ان شاالله تحت نظر خانم صابریان ویبک انجام بدم.قبلش میخواستم زایمان در منزل انجام بدم استخاده کردم خیلی بد اومد.بعدش تصمیم گرفتم برم تحت نظر متخصص تو بیمارستان زیرنظر خانم امیرآبادی ولی تا الان دوبار وقت ویزیت گرفتم هردوبار هم متاسفانه کنسل شد قسمت نشد برم پیششون،گفتم حتما حکمتی توشه ،اینبار خدا توفیق بده برم مطب خانم صابریان ببینم چطور میشه.

۵.هفته ۳۵هستم،باتوجه به اینکه دو زایمان قبلم ۳۷هفته کامل به لکه بینی افتادم احتمال زیاد اینبار هم دوهفته الی سه هفته دیگه موعد زایمانم هست،هرچی خدابخواد....

سلام دوستایِ عزیزم و مامانای گل من به لطف خدا و ائمه اطهار علیهم السلام،ساعت یک وربع پسرم و طبیعی بدنیا آوردم.لحظه ی آخر قلب نی نی افت کرد و مارو خیلی ترسوند اما بلطف خدا دوباره نرمال شدو با چندتا زور حسابی تشریف فرما شد،الهی بحق این ماه عزیز همه مامانای باردار نی نیاشون و سلامت و با دلخوش بغل بگیرن و اوناییم که نی نی میخوان دامتشون بحق صاحب الزمان سبز بشه،از تک تکتون بخاطر دعاهاتون ممنونم آبجیایِ خوبم.ییمارستان انصاری،دکتر امیرآبادی،وی بک دو

نکات و راهکارهای زایمان طبیعی + خاطرات جالب کسانی که زایمان طبیعی رو «حتی بعد از سزارین» تجربه کردند، تو این تاپیک بخونید. «ختم هزار سوره قدر به نیت تسهیل زایمان+ثبت گزارش روزانه» رو تو این تاپیک دنبال کنید.

بسم الله الرحمن الرحیم

شرح خاطره زایمان طبیعی بعداز دو سزارین،اولین سزارین سال ۹۴بیمارستان دولتی علت خوب نبودن لگن،دومین سزارین سال۹۷ همون بیمارستان چون پرونده داشتم مجدد سزارین شدم البته خودمم از امکان انجام زایمان طبیعی بعداز سزارین آگاه نبودم والا به هیچ عنوان زیر بار نمیرفتم.وسومین بارداری به لطف خداوند و ائمه اطهارعلیهم السلام و دعایِ دوستان سال۱۴۰۲ بصورت طبیعی بدون دریافت آمپول فشار ختم بخیر شد الحمدلله.

دوشنبه ۲۸ فروردین ماه به مطب دکترم مراجعه کردم و باتحریک ۲ونیم سانت بادهانه رحم نرم باز شدم،از همون لحظه دردایِ پریودی نامنظمم شروع شر،رفتم خونه دوش آب گرم گرفتم ولی دردا همچنان بود شدید نبود ولی بود،شب خوابیدم و صبح شروع به فعالیت و تمیزکاری خونه کردم پیاده روی میکردم و سجده هایِ طولانی میرفتم،دردا بیست دقیقه یکبار میگرفت و ول میکرد خیلی کم،دمنوش رازیانه چای کوهی دوهفته بود مصرف میکردم تخم شوید و شنبلیله بصورت دمنوش میخوردم،مرزنجوش هم یکبار بخور دادم،دردا روز ۳۰به پنج دقیقه یکبار حدود یک دقیقه رسیده بود که با قِر کمر رفع میشد،سحرروز۳۰به دکترم خانم امیرآبادی تماس گرفتم شرح حالم و دادم ایشون گفت درد زایمانت نیست صدات اینو نشون نمیده درحالیکه دردا واقعا نفسگیر شده بود،دوبار در طول روز دکترم باهام تماس گرفت و جوبای حالم شد و در آخر ساعت ۸شب باهاشون تماس گرفتم گفتم دارم میرم بیمارستان،ساعت ۹رسیدم بیمارستان با دردایِ انقباضی شدید بستری شدم معاینه که کردن گفتن ۴ونیم سانتی با آفاسمان ۵۰ درصد دهانه رحمت نرم و خوب،ساعت ۱۰ماما همراهی که دکتر هماهنگ کرده بود اومدن خونم سعادت که از سادات بودن واقعا واقعا خیلی به روند زایمانم کمک کردن خدا خیرش بده ایشون معاینه کرد گفت ۵سانتی ورزشا و ماساژ رو شروع کردیم و باهر انقباض به حالت دستشویی کردن مینشستم ماماهمراه با روغن سیاهدانه پایین کمرم رو ماساژ میداد،تو این زمان سعی میکردم با استمداد از ائمه علیهم السلام طاقت بیارم و آه و ناله و سروصدا نکنم چون واقع انرژی رو ازبین میبره و تاثیریم نداره دوباره معاینه شدم ساعت ۱۲هفت سانت بودم از دوش آب گرم روی کمرم استفاده کردم و انقباضات و دردا همینطور بیشتر میشد ساعت ۱دکترم کیسه آبمو زد که همون باعث فیکس شدن سر نی نی داخل لگن شد و ساعت یک و ربع الحمدلله با چندتا زور حسابی نی نی اومد،البته آخراش مارو خیلی ترسوند و ضربان قلبش افتاد که دکترم بنده خدا رنگش زرد شد وگفت اگه برنگرده مجبورم سزارینت کنم منو به حالت دستشویی نشوندو خودشم مقابلم بود و ازم میخواست بدون دادو فریاد فقط موقع انقباضا زور بزنم و منم خیلی حرفگوش کن همین کارو کردم من حتی به تخت زایمانم نرسیدم همون کف زمین تشک انداختن و اون رو به حالت دراز کش با زورهای شدید و برش بخاطر در خطر بودن جان نی نی بالاخره لیز خورد و اون حجم گرم و دوست داشتنی رو گذاشتن تو بغلم و چقدر اون لحظه آرامش داشت برا تک تکتون آرزویِ اون لحظه رو دارم.

بخیه زیاد خوردم اما نسبت به سزارین خیلی خیلی سرحال تر و روپا ترم الحمدلله.

اینم داستان ویبک من

نکات و راهکارهای زایمان طبیعی + خاطرات جالب کسانی که زایمان طبیعی رو «حتی بعد از سزارین» تجربه کردند، تو این تاپیک بخونید. «ختم هزار سوره قدر به نیت تسهیل زایمان+ثبت گزارش روزانه» رو تو این تاپیک دنبال کنید.
2740

تجربه 110


نام کاربری:سبا99

فاصله سزارین قبلی تا انجام وی بک: 3سال

علت سزارین قبل: سزارین اورژانسی

دکتری که زایمان طبیعی رو انجام دادند: دکتر موید محسنی

بیمارستان:

نام ماماهمراه:

سن بارداری هنگام زایمان: هفته ؟ بارداری

وزن نوزاد:

تاریخ تولد نوزاد:31.01.1402


سلام عزیزان بنده بلطف خدا و ائمه یویژه حضرت زهرا و صبوری و مهارت دکتر و ماما همراهم، زهرا بانو رو ساعت۲۳:۴۰دقیقه طبیعی زایمان کردم. تشکر ویژه از گروه و دوستان عزیز،التماس دعا

نکات و راهکارهای زایمان طبیعی + خاطرات جالب کسانی که زایمان طبیعی رو «حتی بعد از سزارین» تجربه کردند، تو این تاپیک بخونید. «ختم هزار سوره قدر به نیت تسهیل زایمان+ثبت گزارش روزانه» رو تو این تاپیک دنبال کنید.

تجربه 111


نام کاربری: شاپرک 318

فاصله سزارین قبلی تا انجام وی بک: 3 سال و نیم

علت سزارین قبل:

دکتری که زایمان طبیعی رو انجام دادند: دکتر قاسمی

بیمارستان: بیمارستان گلپایگانی . قم

نام ماماهمراه: خانم رحیمی خلف

سن بارداری هنگام زایمان: هفته 40 بارداری

وزن نوزاد:

تاریخ تولد نوزاد: 1402.02.23


خاطره زایمان وی بک من🥰

از چند روز قبل که وارد هفته ۳۹ شده بودم دردهای خیلی خیلی ضعیف و نا منظم داشتم، که اصلا نمیشد اسمشو درد گذاشت واسه همین‌نگران بودم که دردم شروع نشه و از آمپول فشار استفاده کنن،چون دکتر هم رفته بودم و گفته بود دهانه رحم خیلی سفته ورزش کن پیاده روی کن و گل مغربی استفاده کن،

پیاده روی که گاهی داستم مثلا یه روز ۳ ساعت و یه روزم پیش میومد و کار داستم یا دخترم بود و چون من میخواستم تند پیاده روی کنم و مسیر طولانی با وجود دخترم امکانپذیر نبود و خسته میشد ورزشها رو توی خونه انجام میدادم در عین حال کارهای خونه و رسیدگی به دخترم هم روی تحرکم تاثیر داشت، دکترم و مامای همراهم از اینکه لگن برای زایمان طبیعی بسیار مناسبه بهم گفته بودن اما نگرانی من از بابت دهانه رحم بود که گفتن اگه باز نشه امکان طبیعی زایمان کردن نیست،دوبار معاینه تحریکی شده بودم و مامای همراهم که پیشش ویزیت میشدم ( ان شاالله خدا عاقبت بخیرش کنه از بس این خانم ماه بود و دلسوزانه برام کارهای اتاق عمل رو انجام میداد واقعا مثل یه خواهر،خانم رحیمی خلف،قم) برام طب فشاری هم دوبار انجام داده بودن و داخل مطب هم بعد از معاینه پر درد تحریکی ورزش زیاد کرده بودیم اما دردم شروع نشده بود توی سایت مطرح کردم و رستا جون و یکی دیگه از دوستای عزیز گفتن فعلا فرصت داری و عجله نکن


نکات و راهکارهای زایمان طبیعی + خاطرات جالب کسانی که زایمان طبیعی رو «حتی بعد از سزارین» تجربه کردند، تو این تاپیک بخونید. «ختم هزار سوره قدر به نیت تسهیل زایمان+ثبت گزارش روزانه» رو تو این تاپیک دنبال کنید.

خاطره زایمان وی بک من 😊پارت۲

منم تصمیم گرفتم بمونم تا با درد برم هر چند از محل زندگی من تا قم‌حدودا دو ساعت راه بود و اطرافیان هم که یا اطلاع نداستن یا اطلاع داشتن و مدام سوال که چرا نمیری چرا نمیری کلافه ام کرده بودن ...

شیاف های گل مغربی رو از شبی یه دونه به ۴ الی ۵تا رسوندم شروع کردم دمنوش های گرم رو خوردن اونم به صورت مرتب نه،تا اینکه شب از ساعت ۲ حدودا دردهایی سراغم اومد دقیقا شبیه به دردهای عادت‌ماهیانه، من این دو روز آخر به شدت فعالیت زیاد داشتم و تند تند یا خونه مرتب میکردم یا لباس میشتم و تا میزدم و یا وسایل بعد از زایمان رو آماده‌میکردم و ...تحمل کردم چون شدید نبود سعی میکردم بخوابم تا اینکه ساعت ۴ با احساس پر بودن مثانه بیدار شدم از تخت پایین اومدم که با عرض معذرت شلوارم خیس شد و فکر کردم خودمو کثیف کردم داخل دستشویی رفتم و متوجه شدم این طبیعی نیست و کیسه آبم بوده، فوری رفتم حمام و یاد حرف رستا جان افتادم که اگر دردتموم بشه که کاذبه و اگر شدت گرفت درد زایمانه که برای من شدت‌گرفت زیر آب کمرم رو ماساژ دادم و خودمو و لباسها رو شستم و همسرمو و دخترمو بیدار کردم به مادرم و خواهرم اطلاع دادم‌چون راه دور بودن و مادر همسرمم باهام اومدن تند تند صبحانه دخترم رو دادم و راه افتادیم توی ماشین فاصله دردها به ۷ دقیقه رسیده بود و چیزی از کیسه آب ازم دفع نمیشد تا رسیدیم بیمارستان و گفتن جنین مکونیم دفع کرده و من فقط دو و نیم سانت باز بودم و اون ماما هم البته منو تحریکی معاینه کرد


خاطره زایمان وی بک‌من 😊 پارت ۳

با دکتر قاسمی تماس گرفتن و گفتن جنین مکونیم دفع کرده و ایشونم گفتن یه ساعت فرصت میدم اگر پیشرفتی نداشتن میریم سزارین😑😭

منم با مامای همراهم تماس گرفتم گفتم بیاد ایشون گفتن چون مدفوع کرده میخوایی من نیام که هزینه ت رو بتونی پس بگیری چون لحتمال سزارین بالاست، احتمال خودم اینه داخل ماشین چون دوساعت نشسته بودم به جنین فشار اومده بود و مدفوع کرده بود چون داخل بیمارستان آب کیسه آب رنگش سبز شده بود!

من گفتم مامای همراهم بیاد و ایشونم اومدن و تا دکتر بیاد داخل دسشویی ورزش کردیم و با ر بار درد با آب گرم ماساژ میدادن ذکر میگفتن..نوازش میکردن و امید میدادن دردها که قطع میشد دوباره ورزش و بعد معاینه خانم دکتر توی درد و خواستن موقع درد زور بزنم که من ضعف شدید داشتم و نمیتونستم...تا اینکه ساعت نزدیک ۱۱ شد دردهای من فاصله شون کم و مدتش زیاد شده بود از کمرم به زیر شکمم رسیده بود که رفتم روی تخت و از ماسک ضد درد استفاده کردم که اولی خرابد سرش😄و رفتن عوض کنن درست اون لحظه!

دیگه دردها به اوج خودش رسیده بود که ۴ مرتبه من احساس دفع داشتم و زور محکم زدم خیلی خیلی سخت بود ولی با اومدن بچه تمام شد و چه حس خوب و قشنگی...

بدون آمپول فشار و کار خاصی سر موقع سی و نه هفته و ۷روز دردهام شروع شد،

ان شاالله برای همه تون بهترین زایمان پیش بیاد از ساعت هفت و نیم تا ۱۲ پروسه زایمان من داخل بیمارستان طول کشید

نکات و راهکارهای زایمان طبیعی + خاطرات جالب کسانی که زایمان طبیعی رو «حتی بعد از سزارین» تجربه کردند، تو این تاپیک بخونید. «ختم هزار سوره قدر به نیت تسهیل زایمان+ثبت گزارش روزانه» رو تو این تاپیک دنبال کنید.
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز