کنار همسرم گریه کردم
خیلیییییی اشک ریختم
بچه ها من میگم شما قضاوت کنین فقط ترو خدا توهین نکنین مزه پرونی هم نکنین خواهشا
یکم از خودم میگم همه میگن قیافه ام جذابه ی شوهر خیلی مهربون دارم اما خوب معتاده اما حرفامو بهش میگم ن همه چیز رو بیشتر غصه هامو
خونواده مامانم اینا بابام اهل مشروب هست خونه مجردی داره چی بشه هفته ای یبار بیاد خونه مامانمم سر عملی ک کرده مشکل اعصاب داره
خاهرام خیلییییییی بهشون محبت میکنم خیلی
ولی نمیدونم چرا انقد بیشعوره راحت توهین میکننه دلمو میشکنه مثلا راحت عملا میگه نیا خونه مامان یا راحت فحش میده توهین میکنه بعد من انقد غصه ای زندگیش رو دارم خیلی تموم خواستگاراش رو با وسواس دقت میکنم چجور ادمی هستن
بچه ها من کلا با دختر عموم و یکی از دوستام صمیمی هستم و یکی از خاله هام ک عاشقشم
حس میکنم تنهام یعنی یجورایی دلم از خاهرم خیلی. شکسته ب خودم میگم ما ک مامانمون اونجوریه بابامون ک… حداقل ما خواهرا بهمدیگه محبت میکردیم البته بچه ها اینم بگم خاهرم خیلی مغروره خیلی فک کنم دلیلش هم این باشه خیلی از لحاظ مادی مامان و بابام بهش رسیدن منم خیلی ابجیمو دوسش دارم اصن دست خودم نیس حتی با اینکه الان خیلی ازش ناراحتم ولی بازم دلم میخاد خوشبخت باشه
بچه ها من تنهام نمیدونم چرا دخترای فامیل یجورایی ازم فاصله میگیرن دختر عموم میگه بخاطر قیافته و اینکه اونا میدونن شوهرت عاشقته
بعد من میگم چرا من اقد مهربونی میکنم بازم دستم نمک نداره حتی برا خاههر خودم
انقد دلم میشکنه انقد امشب گریه کردم