مطمئن تر از همیشم
دوباره بحث کردیم. رفت خونه باباش منو نبرد بخدا دیگه کشش ندارم
موقع حرف زدن همش ترس اینو داشتم بازم منو بزنه
الان سرم داره منفجر میشه.
بهش گفتم دیگه دوسش ندارم گفتم میخوام برم
گف بخاطر بچه؟
خدا شاهده اگه بخاطر ناباروریش ذره ای فکرم کج بره
ثمین.....
حالم گفتنی نیست!!
آنقدر حرف برای گفتن دارم ولی حس تایپ نیس.