2737
2734
عنوان

بچه ها من حرف بدي زدم يا خوب + عكس

527 بازدید | 48 پست

اول از همه يه توضيحي بدم 

بچه ها من و همسرم عقديم و الان حدودا ٢ سال ميشه 

تو اين ٢ سال الحمدالله خانوادش ١٠٠٠ تومن كمك نكردن به ما تازه مامانش تا بتونه از بن كارت شوهرم ميره خريد خونشو ميكنه در حالي كه شوهر خودش ٤ ستون بدنش سالمه و نياز چنداني نداره! 

فرهنگ ما اصلا اجازه اين چيزارو نميده و بيايم از پسرمون كه خودش زندگيش تو اولويته تازه پولم بكنيم! 

حالا اين مادر شوهر من خيلي زرنگ تشريف داره

پشت سر به شوهرم ميگه برو دنبال زنت بيارش بعد جلو خودم يك كلمه نميگه بيا اينجا اصلا تعارف نداره ! 

بقيشم تايپ كردم از قيل الان ميفرستم كه اين متن خيلي طولاني نشه

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

لایک 

 میشه برا حاجتم صلوات مهمونم کنی؟؟! دعای شما ها قطعا برام اثر گذاره.. 😊 انشالله حاجت روا بشی😚       1399/9/9 انشالله با لطف خدا به خواستم میرسم 😍😍❤️🌺😊. گفتم همه میگن منم جا نمونم 🤗😀🌸  
2731

خوبه از قبل تایپ کرده بودی😑

دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه می‌خواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃   امضامو هفته‌ای یکبار بروز میکنم🤗😍

قبلا هم سابقه اينكارارو داشته ولي خب من هر سري با اينكه ناراحت ميشدم اما جدي نميگرفتم !

اين دفعه كه همه خواهراي شوهرم جمع بودن خودشون شوهرم گفت ميام دنبالت بريم خونمون

من حالم زياد خوب نبود گفتم نه نميام و شوهرم گفت اخه مامانم هي ميگه بيارش خلاصه قبول كرد و گفت پس ميام اونجا ببينمت بعد ميرم خونه

بعد مادرش ز زد بهم كه سلام خوبي چه خبر حالت خوب نيس گفتم اره يكم فشارم افتاده فك كنم بعد اصلا نگفت بيااااا و اينا

حتي يك كلمه حرف از اومدن نزد

من يكم ناراحت شدم درسته حالم خوب نبود ولي اون در جاي ميزبان باد يه تعارف ميكرد لا اقل

2738

گذشت و همسرم اومد و گفت فردا مياي بيرم باغ ؟؟ گفتم مگه قراره بريد باغ؟ گفت اره ديگه ! همشون قرار بوده همون شب باهم راه بيوفتن برن باغشون😒😒😒

من ديگه خيلي بيشتر ناراحت شدم كه مادرش اصلا نگفتنتت و قايم كرد پيش پسرشم يجوري وانمود ميكنه كه گفته

منم فرداش گفتم والا  مامانت زد زد نه بهم گفت امشب بيا نه حرفي از باغ زد

البته شوهرمم نرفته بود واسه كاري رفتع بود جايي

خلاصه خودشم يكم تعجب كرد كه من نميدونستم

حالا من اينو ديروز گفتم بهش

الان عكسشو ميزارم

اينم بگم كه مادرش وقتايي كه داماد و دختراش دورشن خدارو ديگه بندگي نميكنه ميره تو يه عالم ديگه 

وقتايي كه با دامادش ميخواد بره اينور اونور پيش ما صداشو در نمياره اما اينجا كه نياز داره شوهر من ببرش چون كاره وزحمته يادع ما ميوفته

خب تا وقتی عقدید و هنوز زیر یه سقف نیستید بن کالاش میرسه به مادرش دیگه پسر اون خونه است فعلا

پس شوهرم بره كار كنه بياره بده مادرش چون هنوز عقديم؟؟ با اين تصور چجوري براي خودمون جمع كنيم پس

بعدم اگر اينطوره چرا دختر خودش قيع رابطس با خانواده شوهرش و خانواده شوهرش با اينكه حتي حقوق بازنشستگي ندارن شوهره دختره حق نداره يك ريال كمك كنه

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز