زنی را می شناسم من*که در یک گوشه ی خانه،میان شستن و پختن؛درون آشپزخانه*که می گوید پشیمان است*چرا دل را به او بسته؛کجا او لایق آنست؟*و با خودزیر لب گوید:گریزانم از این خانه*ولی از خود چنین پرسد:چه کس موهای طفلم راپس از من می زند شانه؟!* زنی را می شناسم من که نای رفتنش رفته*قدم هایش همه خسته*دلش در زیر پاهایش*زند فریاد:دگر بسه
من تورکم🖤🖤امشب دوباره🖤 بارون غم میباره🖤از حال این دل🖤 کسی خبر نداره🖤 یه قاب عکسی ازت روی دیواره 🖤تموم هستیم همین یه یادگاره🖤🖤🖤🖤🖤دردت به جونم... دلم تنگ شده واست🖤 آروم جونم... دلم