من وقتی ۱۸ سالم بود جدا شدم ...از شوهرم ن بصورت رسمیا فقط خونه هامون جدا کردیم و مهریه گذاشتم
الان ک تولد۲۱ سالگیم گذشت تو خونه ی مادرمم و طلاقمم گرفتم دیگ ولی اصلا زندگی طبق تصوراتم پیش نرفت
حاصل ۳ سال دوندگی تو دادگاهم حول و حوش ۲۰۰ میلیون شد ک بدرد هیچی نمیخوره😔
این ۳ سال اگ کافه رفتم پشت سرم ی خری از فامیل پیغام داد ببینمش میزنم تو گوشش
ب هر کی از فامیل پناه بودم میخاست بکنتم...رک میگم از پسردایی و خاهرزاده ناتنی بگیر تا دامادم...
اگ بت رفیقام رفتم بیرون مادرک زنگ زد ب همه ک وای. ج...نده شدابرومو بیشتر برد
عاشق یکی شدم شد تموم زندگی ۳ روز پیش عروسیش بود
شوهرم تونست یجورس ابرومو تو کل شهر برد همه ب فاحشگی میشناسنم😢😢
رو ندارم جایی برم سر بلند کنم
من ی خطای کوچیکی کردم ولی اصلا دال بر فاحشگیم نبود ولی بلاخره خانواده همسرم با نفوذ بودن و تونستن ابرومو ببرن
امشب یواشکی رفتم پیجشون
از شمال تا جنوب سفر رفتن....
انواع مهمونیا جشن تولدا..خوشیا...😢😢😔😔تو خونه ی من ابجیشو سوپرایز کرده بود
شاید باورتون نشه چقد وحشی و عوضی یودن کتکم زدن لباسامو پاره کردن تو تنم ازم فیلم گرفتن
ولی یجوری تو مردم خودشون و انسان و با فرهنگ نشون دادن ک انگار چ خرای مهم و مهربونین
شوهرم اصلا نمیزاشت درس بخونم کاری کنم فقط ب خاهراش ب طرز بیمارگونه ای اهمیت میداد و تو چشم مردم بالا میبرتشون..😔😔😔
الانم شدن ی گروه همه جا ابرومو میبرن و خوشن
ولی من چی این ۳ سال مثل سگ زندگی کردم...نمیدونم خدا نمیخاد منو خوشبخت کنه چقدر دیگ خدایا نزدیک ۴ ساله ی روز خوش ندیدم😔