بهش جواب رد دادم.چون واقعا حسی بش نداشتم.الان به شدت احساس تنهایی و بی هدفی در زندگی دارم.البته کلا از زندگی لذت نمیبرم.زندگیم پره از تردید ها و سوال های بی پاسخ.فقط هم میخوابم تا همه چیز رو فراموش کنم.چهل روزم هست کلا تو قرنطینم.از بیرون رفتنم لذت نمیبرم.چون نمیتونم عین کودکی بالا پایین بپرم و ذوق کنم چون دخترم.از همه چی گله و شکایت دارم.تو زندگیم از طریق میترسم. و مدت هاست آدمی هستم که از خودم راضی نیستم.رفقا آرومم کنید!
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
من وقتی شوهرم تازه اومد بود خاستگاریم اصلا دوسش نداشتم و هیچ حسی نداشتم بهش و بهش جواب رد میدادم ولی اون خیلی پیگیر بود تا بالاخره به زور مامان بابام باهاش ازدواج کردم...ولی الان که ۱سال میگذره و تو عقدم انقدر دوسش دارم که حد نداره یک روز اگه نبینمش قلبم از کار میوفته بخدا...
منم فکر میکردم که هیچی درست نمیشه با ازدواجم با اون هم چی خراب میشه من چجوری ۴۰ ۵۰ سال با این آدم که اصلا دوسش ندارم زندگی کنم و .... اما الان اصلا اینجوری نیست
اگه بین بیست تا سی هستی طبیعیه تو این سن همه ی آدما ی دوره ای رو اینطکری میشن ک مثلا میخوان ب ...
جدی؟خاصیت سنمه؟خیلی دوس دارم از تجربه بزرگتر از خودم استفاده کنم.آخه قبل بیست سالگیم یه جور ادم حالش بده!کی قراره حالمون خوب بشه.من خودم حس میکنم نسبت به بقیه غیر عادیه روحیات.دیگه هیچ چیز برام فرقی نداره.راجه به هر چی ازم سوال کنن هیچ نظری ندارم.