سلام من بخدا بعد ۹ ماه اومدم دیدن پدر و مادرم یه شهر دیگه ...از اسفندم تا الان تو خونمون قرنطینه بودم ...بابام دلش لک زده بود برا دخترم ..ما با رعایت نکات بهداشتی اومدیم خونشون ....اما تو نی نی سایت چن تا پست خونددم که داشتن اینایی رو که رفتن مسافرت نفرین میکردن گه ان شاالله ( خدایی نکرده) اوناییکه رفتن مسافرت کرونا بگیرن ...اخه چطور دلشون میاد که نفرین کنن ...بیایید در حق هم دعا کنیم ....التماس تفکر
این پیمانه پر شدن من بودم 😆 فکر کن قبل از بارداریم به خاطر درس و دانشگاه نرفتم مسافرت یعنی دقیقا از مهر 97، بعد هم که متوجه شدم باردارم و دکتر سفر و قدغن کرد نرفتم و دوباره افتاد تو درس و کلاسهای دخترم تا شهریور 98 که زایمان کردم بعدش هم که دخترم رفت مدرسه و ترم دانشگاه خودم و امتحان، تا اومدم نفس بکشم شد کرونا، از اسفند تا آخر اردیبهشت هم قرنطینه بودم دیگه داشتم دیوانه میشدم، چند روز پیش رفتم سفر، دیگه واقعا توان نداشتم
همین استرسش خیلی بده بخدا پامو که ازخونه میزارم بیرون همش استرس دارم که حالا که بیرونم نکنه کردوتا گرفته باشم بیام خونه به خانوادم بدم بااینکه ماسک میزنم الکلم باخودم میبرم ولی شهرما وضعیت قرمزه بعدم ما جنوبیم واقعا هواگرمه فکرکن ماسکم هست دیگه احساس خفگی بهم دست میده ولی باید بزنیم چون جون خودمون و بقیه وخانواده درخطره ولی خیلیا رعایت نمیکنن
بخدا اشکم دراومد از نفرین کردنشون ...دلم بحال بابا مامانم سوخت که قرنطبنه رو گذاشتم کنار ولی باز تو خونه مامانم اینا قرنطینه ایم ...ان شاالله بحق نفس های امام زمان بحق آبروی حصرت زهرا زودتر این ویروس ناپدید بشه که مردم رو از هم رونده .... اللهم صلی علی محمد و آل محمد ...
مرسی از دلگرمیت خانم...
خیلی باحال بود من یه جا گفتم نرید عروسی مسافرت جاهای ک ضروری نیست نرید یکی هرچی از دهنش درآمد گفت
گفت خاک توسرت چقد جون عزیزی
