فردا شب مهمون دارم میخوام ماکارونی درس کنم به یه غذای دیگه اما تو غذای دوم موندم نمیدونم الویه درس کنم یا مرغ سینه رو تکه تکه کنم سوخاریش کنم ولی این سری ب جا پودر سوخاری رفتم پرکشو گرفتم خوب نیس فک کنم با پرک یا کوکو درس کنم میخام غذای دوم با مرغ باشه چون توماکارونی گوشته میشه یه غذای خوب و خوشمزه با مرغ بگید
تا جایی که نفس میکشی بخند و تاجایی که زندگی میکنی عشق بورز
وای مرسی عزیزدلم زحمت کشیدی همرو گفتی ممنونم ب نظر خوشمزه میاد فقط میشه بادمجون نزنم شوهرم بادمجون ب ...
فکر نکنم بشه.البته دوستم میگه من با کدو درست میکنم. فقط اینو بهت بگم که مزه هیچی توش معلوم نیست. اصلا کسی نمیتونه تشخیص بده توش چیه.
ان الله مع الصابرین. (کاربر قدیمی که میگفت هر کی دمی گوجه دوست نداره با من حرف نزنه اصن)خدای عزیزم حباب رویام رو ترکوندم. بلور آرزوی قشنگم رو به دست مهربون و قدرتمند تو میسپارم و صبر میکنم تا به وقتش منو بهش برسونی. 😍😍😍
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃 امضامو هفتهای یکبار بروز میکنم🤗😍
ان الله مع الصابرین. (کاربر قدیمی که میگفت هر کی دمی گوجه دوست نداره با من حرف نزنه اصن)خدای عزیزم حباب رویام رو ترکوندم. بلور آرزوی قشنگم رو به دست مهربون و قدرتمند تو میسپارم و صبر میکنم تا به وقتش منو بهش برسونی. 😍😍😍
ان الله مع الصابرین. (کاربر قدیمی که میگفت هر کی دمی گوجه دوست نداره با من حرف نزنه اصن)خدای عزیزم حباب رویام رو ترکوندم. بلور آرزوی قشنگم رو به دست مهربون و قدرتمند تو میسپارم و صبر میکنم تا به وقتش منو بهش برسونی. 😍😍😍
دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃 امضامو هفتهای یکبار بروز میکنم🤗😍
پس حالا که باهاشون راحتی واسه شکیل بودنش لازانیا درست کن
گیر دادم به ماکارونیتا😂😂🙈
دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃 امضامو هفتهای یکبار بروز میکنم🤗😍
این بود. سوسیسا رو سیخ چوبی زدیم. روشو برش زدیم گذاشتیم تو سرخ کن باز شد. بچهها خیلی خوششون اومد.
ان الله مع الصابرین. (کاربر قدیمی که میگفت هر کی دمی گوجه دوست نداره با من حرف نزنه اصن)خدای عزیزم حباب رویام رو ترکوندم. بلور آرزوی قشنگم رو به دست مهربون و قدرتمند تو میسپارم و صبر میکنم تا به وقتش منو بهش برسونی. 😍😍😍
البته من اگر برم یه جا به جای مرغ ،ماکارونی بزارن چشام اینجوری میشه🤩😍 اما خودم درست نمیکنم حس میکنم خیلی دیگه راحتیه😁
دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃 امضامو هفتهای یکبار بروز میکنم🤗😍
این بود. سوسیسا رو سیخ چوبی زدیم. روشو برش زدیم گذاشتیم تو سرخ کن باز شد. بچهها خیلی خوششون ا ...
خیلی خوشگله خانم هنرمند😍
دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃 امضامو هفتهای یکبار بروز میکنم🤗😍