رفتم مغازه یه اقایی همین تازگیا
بگین خبببببببببب
خواستم بگم سانستار دارین ....
گفتم خواستگار دارین
بعد بیرون اومدنم صدای خنده خودشو دوستش تا هفت فرسخی رفت.......
حالا هی فیس تو فیس می شدیم
اون از خنده نمی دونست چی کار کنه مسخرعععععععععع
هلن در به درم از رو نرفت
دوباره با دختر خاله بیشعورم رفتیم مغازش
وقتی اومدم بیرون با اون همه خرید یادم افتاد که قیمتو حساب نکردم
هرچی منت کشیدم دختر خالم نرفت ..مجبور شدم خریدارو بش بدم خودم با هزار خجالت رفتم
ایشونم گفتن عب نداره و اینا
اومدم بیرون دیدم کیسه خریدامون جرررررر خورده دختر خالم عین میک میک دنبالشونه تو کوچه
دیگه خودتون تصور کنین چی شد ....
حالاهم فکر کنم خبراییه و اقا فیلش یاد هندستون کرده