بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃 امضامو هفتهای یکبار بروز میکنم🤗😍
اُفتاده ای بودم که دستم را گرفتی مانند نوری در دلِ من پا گرفتی/از آسمانِ عشق چترَت را گشودی یکدفعه در قلبِ اسیرم جاگرفتی/تو وارثِ جود و خسایِ حیدر هستی ارثیه را از حضرت زهرا گرفتی خدای من، مهربونم، خالقِ من ،میدونم میدونم میدووونم که از دلم خبر داری، میدونی تو قلبم چیه،تو خودت به تپش های قلبم که شدت میگیره به چشم هایی که یادم نمیره به صدایی که تو گوشمه آگاهی، تو ای مهربونترین ای پاکترین ای بزرگترین محبت و حقیقی ترین عشق، منو ما رو همه رو به انچه که در اتشش میسوزیم برسون ،من باور دارم که عشق یه محبت الهههیه که به هر کسی نمیدی، عشق غیر ارادیه، شعله ی عشق رو تو توی قلبم گذاشتی و وقتی که به درگاهت دعا کردم که این محبتو که این عشق رو از قلبم ببری و از یادم محو کنی این کار رو نکردی پس خدای من لطفا معجزه کن معجزه کن که من باور دارم اعجابِ تو همه ی انتظارا رو همه ی حسرتا همه ی غم های قلبمون رو میبره، ای پروردگار مهربونِ ما، که همیشه مواظبمونی، ما رو طعام میدی و پرده پوشی میکنی لطفا همه ی ما رو خوشبخت و رستگار کن که قلب های پر از گناه و ناامید ما جز تو کسی رو نداره و روح خستمون سرگردون و آشفته حاله، خدایا لطفا ما رو بخاطر همه ی سرپیچی ها و گناهامون ببخش، بخاطر وجودِ آن یگانه قلبِ پاکی که تو زمین به ما و در کل جهان به تمام موجودات هدیه دادی ببخش ما قدرش رو ندونستیم، قلبش رو نشکستیم بلکه تکه تکه کردیم پس خدای من، از تو خواهش میکنم به امید ما ادم های خودخواهِ دنیا دوست به امید اصلاح ننشینی و حکومتش رو برپا و پابرجا کنی❤
اُفتاده ای بودم که دستم را گرفتی مانند نوری در دلِ من پا گرفتی/از آسمانِ عشق چترَت را گشودی یکدفعه در قلبِ اسیرم جاگرفتی/تو وارثِ جود و خسایِ حیدر هستی ارثیه را از حضرت زهرا گرفتی خدای من، مهربونم، خالقِ من ،میدونم میدونم میدووونم که از دلم خبر داری، میدونی تو قلبم چیه،تو خودت به تپش های قلبم که شدت میگیره به چشم هایی که یادم نمیره به صدایی که تو گوشمه آگاهی، تو ای مهربونترین ای پاکترین ای بزرگترین محبت و حقیقی ترین عشق، منو ما رو همه رو به انچه که در اتشش میسوزیم برسون ،من باور دارم که عشق یه محبت الهههیه که به هر کسی نمیدی، عشق غیر ارادیه، شعله ی عشق رو تو توی قلبم گذاشتی و وقتی که به درگاهت دعا کردم که این محبتو که این عشق رو از قلبم ببری و از یادم محو کنی این کار رو نکردی پس خدای من لطفا معجزه کن معجزه کن که من باور دارم اعجابِ تو همه ی انتظارا رو همه ی حسرتا همه ی غم های قلبمون رو میبره، ای پروردگار مهربونِ ما، که همیشه مواظبمونی، ما رو طعام میدی و پرده پوشی میکنی لطفا همه ی ما رو خوشبخت و رستگار کن که قلب های پر از گناه و ناامید ما جز تو کسی رو نداره و روح خستمون سرگردون و آشفته حاله، خدایا لطفا ما رو بخاطر همه ی سرپیچی ها و گناهامون ببخش، بخاطر وجودِ آن یگانه قلبِ پاکی که تو زمین به ما و در کل جهان به تمام موجودات هدیه دادی ببخش ما قدرش رو ندونستیم، قلبش رو نشکستیم بلکه تکه تکه کردیم پس خدای من، از تو خواهش میکنم به امید ما ادم های خودخواهِ دنیا دوست به امید اصلاح ننشینی و حکومتش رو برپا و پابرجا کنی❤
اُفتاده ای بودم که دستم را گرفتی مانند نوری در دلِ من پا گرفتی/از آسمانِ عشق چترَت را گشودی یکدفعه در قلبِ اسیرم جاگرفتی/تو وارثِ جود و خسایِ حیدر هستی ارثیه را از حضرت زهرا گرفتی خدای من، مهربونم، خالقِ من ،میدونم میدونم میدووونم که از دلم خبر داری، میدونی تو قلبم چیه،تو خودت به تپش های قلبم که شدت میگیره به چشم هایی که یادم نمیره به صدایی که تو گوشمه آگاهی، تو ای مهربونترین ای پاکترین ای بزرگترین محبت و حقیقی ترین عشق، منو ما رو همه رو به انچه که در اتشش میسوزیم برسون ،من باور دارم که عشق یه محبت الهههیه که به هر کسی نمیدی، عشق غیر ارادیه، شعله ی عشق رو تو توی قلبم گذاشتی و وقتی که به درگاهت دعا کردم که این محبتو که این عشق رو از قلبم ببری و از یادم محو کنی این کار رو نکردی پس خدای من لطفا معجزه کن معجزه کن که من باور دارم اعجابِ تو همه ی انتظارا رو همه ی حسرتا همه ی غم های قلبمون رو میبره، ای پروردگار مهربونِ ما، که همیشه مواظبمونی، ما رو طعام میدی و پرده پوشی میکنی لطفا همه ی ما رو خوشبخت و رستگار کن که قلب های پر از گناه و ناامید ما جز تو کسی رو نداره و روح خستمون سرگردون و آشفته حاله، خدایا لطفا ما رو بخاطر همه ی سرپیچی ها و گناهامون ببخش، بخاطر وجودِ آن یگانه قلبِ پاکی که تو زمین به ما و در کل جهان به تمام موجودات هدیه دادی ببخش ما قدرش رو ندونستیم، قلبش رو نشکستیم بلکه تکه تکه کردیم پس خدای من، از تو خواهش میکنم به امید ما ادم های خودخواهِ دنیا دوست به امید اصلاح ننشینی و حکومتش رو برپا و پابرجا کنی❤
دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃 امضامو هفتهای یکبار بروز میکنم🤗😍
اُفتاده ای بودم که دستم را گرفتی مانند نوری در دلِ من پا گرفتی/از آسمانِ عشق چترَت را گشودی یکدفعه در قلبِ اسیرم جاگرفتی/تو وارثِ جود و خسایِ حیدر هستی ارثیه را از حضرت زهرا گرفتی خدای من، مهربونم، خالقِ من ،میدونم میدونم میدووونم که از دلم خبر داری، میدونی تو قلبم چیه،تو خودت به تپش های قلبم که شدت میگیره به چشم هایی که یادم نمیره به صدایی که تو گوشمه آگاهی، تو ای مهربونترین ای پاکترین ای بزرگترین محبت و حقیقی ترین عشق، منو ما رو همه رو به انچه که در اتشش میسوزیم برسون ،من باور دارم که عشق یه محبت الهههیه که به هر کسی نمیدی، عشق غیر ارادیه، شعله ی عشق رو تو توی قلبم گذاشتی و وقتی که به درگاهت دعا کردم که این محبتو که این عشق رو از قلبم ببری و از یادم محو کنی این کار رو نکردی پس خدای من لطفا معجزه کن معجزه کن که من باور دارم اعجابِ تو همه ی انتظارا رو همه ی حسرتا همه ی غم های قلبمون رو میبره، ای پروردگار مهربونِ ما، که همیشه مواظبمونی، ما رو طعام میدی و پرده پوشی میکنی لطفا همه ی ما رو خوشبخت و رستگار کن که قلب های پر از گناه و ناامید ما جز تو کسی رو نداره و روح خستمون سرگردون و آشفته حاله، خدایا لطفا ما رو بخاطر همه ی سرپیچی ها و گناهامون ببخش، بخاطر وجودِ آن یگانه قلبِ پاکی که تو زمین به ما و در کل جهان به تمام موجودات هدیه دادی ببخش ما قدرش رو ندونستیم، قلبش رو نشکستیم بلکه تکه تکه کردیم پس خدای من، از تو خواهش میکنم به امید ما ادم های خودخواهِ دنیا دوست به امید اصلاح ننشینی و حکومتش رو برپا و پابرجا کنی❤