خواب دیدم که باردارم ۹ ماهم بود نزدیکای زایمانمم بود تکونای نی نی م رو حس میکردم همش دست میکشیدم رو شکمم چه حس خوبی بود 😔 بعد یهو متوجه شدم نی نی م تکون نمیخوره مامانم اومد خونمون گفتم بچه تکون نمیخوره بریم دکتر مامانم بردتم دکتر تو راه به بابام زنگ زد گفت داریم میریم دکتر سونوگرافی کنه ببینه وضعیت بچه چجوریه هم با خوشحالی به بابام میگفت این بار تاریخ زایمان میگه ، کم مونده دخترمون زایمان کنه
وا حسرتا همش خواب بود 😔
من همیشه حسرت هامو تو خواب میبینم 😔
حسرت هام بچه دار شدن و خبر گرفتن مامان و بابام ازم 😔
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
نمیتونم جدا شم دوسش دارم از ته قلبم 😔 ۲۳ سالمه ولی حس میکنم تمام غم های دنیا رو شونم سنگینی میکنه ...
ببین دختر های همسن تو الآن دارن کیف دنیا رو میکنن، شوهرت حتما خوبه که اینقدر دوستش داری. پس به خودت بیا نذار عشق بینتون کم سه به خاطر یه بچه. منم بچه ندارم اصلا اقدام نکردم نمیدونم بچه دار میشم یا نه، اما اگه تو زندگیت و دوست داری بجنگ به خاطرش. عشق موهبت الهیه ناشکری نکن
«از بَهر دفع غم به کسی گر بَری پناه، هم غم به جای مانَد و هم آبرو رَود»