درگیر خسیسی و بدگمانی بودم .حتی نمیزاشت پرده رو کنار بزنم از بس گفته بودن اینکار بده .نمیزاشت هیچ جا برم .هزار تمن هم پول میخواستم تهش میشد کتک و فحش .صدامم در می اومد بیشتر میشد ازش یه عزراییل ساخته بودن.بخدا قسم که توی دوسال چنان زجرم داد و اونام اذیتم کردن که خیلی لاغر شدم موهام سفید شد .دیدم دارم نابود میشم دیگه توان کتک خوردن هم نداشتم .اول با نصیحت شروع کردم اولین بار که نصیحتش کردم حتی گفت گوه نخور .ادامه دادم خسته نشدم .نازش کردم .محبت کردم عین یه بچه تخس که بهش اهمیت بدی .رام شد کم کم .توی هر چیزی که مشکل داشتیم تلاشمو کردم
از روابط جنسی تا تفریح و بیرون رفتن تا سکوت توی دعواها .اولین باری که بهم گفت بیشتر از هر چیزی و هرکسی توی دنیا دوستت دارم جواب تلاشامو گرفتم .حالام گاهی بدیم اما نمیزارم طول بکشه یه ایل آدم چشم انتظار شکست منن