ولی برای دومی سیسمونی کامل خرید پدر شوهرم. حتی اسباب بازی های بیخود و دوچرخه.
خدایا مارا به غصه های معمولی مان برگردان...به قسط های عقب افتاده ،ترافیک های طولانی،خیابان های شلوغ، دغدغه های زیاد،هدف های سخت،خستگی های مفرط...به همان روزها که همدیگر را قضاوت میکردیم وبه قضاوت های هم توجهی نمی کردیم.به همان روزها که دنیا اینقدر آلوده نبود،که آلوده بود وحاد نبود ،که آلوده بود واز آلودگیش نمی مردیم...که دلواپس حال عزیزانمان بودیم نه جانشان !ما را برگردان به روزهایی که سلامتی اینقدر گریز پا نبود ،که میشد لابه لای همین مشکلات و دغدغه های ریز ودرشت،با خیالی آسوده فنجانی برداشت ،چایی ریخت ...کنار پنجره ای ایستادودر کمال اطمینان و آرامش نفسی عمیق کشید .که می شد کسی را به آغوش کشید وآرام شد .میشد دستان کسی را گرفت وبدون هراس تمام شهر را قدم زد وغصه ها و درد ها را فراموش کرد .دلمان لک زده برای یک آغوش، یک لبخند ،یک خیال تخت...دلمان لک زده برای یک زندگی آرام و معمولی ...خدایا در آغوشمان بگیر که خسته ایم ...خودت حال زمین را خوب کن
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خب اخه همه جا این رسم مسخره هس که خانواده دختر بخرن . انگار شوهر بخره یه منتی رومه
طرف شوهر منم رسم بود ،اما من نگرفتم گفتم طرف ما رسم نیست ،هیچکسم جلوی من تاحالا حرف نزده اگه بزنن اصلا اهمیت نداره ،پدرم جهیزیه داد دیگه قرار نیست خرج بچه منو هم بده
اگه حرف دیگران واست اهمیت نداره بگو ما رسم نداریم
👑حسبی الله 👑 ⭐️ 🌟 ⭐️ ⭐️لیلا که شدی میفهمی مجنون تمام قصه ها نامردن⭐️
اخه چه جوری به شوهرمون بگیم تو باید بخری که ناراحت نشه
عزیزم شما نگو .اگه شعور داره مثل شوهر خواهر شوهرم میگه خودم میخرم .اگر دور از جون شعور نداره مثل اون یکی شوهر خواهر شوهرم مجبوره بابات بخره
خدایا مارا به غصه های معمولی مان برگردان...به قسط های عقب افتاده ،ترافیک های طولانی،خیابان های شلوغ، دغدغه های زیاد،هدف های سخت،خستگی های مفرط...به همان روزها که همدیگر را قضاوت میکردیم وبه قضاوت های هم توجهی نمی کردیم.به همان روزها که دنیا اینقدر آلوده نبود،که آلوده بود وحاد نبود ،که آلوده بود واز آلودگیش نمی مردیم...که دلواپس حال عزیزانمان بودیم نه جانشان !ما را برگردان به روزهایی که سلامتی اینقدر گریز پا نبود ،که میشد لابه لای همین مشکلات و دغدغه های ریز ودرشت،با خیالی آسوده فنجانی برداشت ،چایی ریخت ...کنار پنجره ای ایستادودر کمال اطمینان و آرامش نفسی عمیق کشید .که می شد کسی را به آغوش کشید وآرام شد .میشد دستان کسی را گرفت وبدون هراس تمام شهر را قدم زد وغصه ها و درد ها را فراموش کرد .دلمان لک زده برای یک آغوش، یک لبخند ،یک خیال تخت...دلمان لک زده برای یک زندگی آرام و معمولی ...خدایا در آغوشمان بگیر که خسته ایم ...خودت حال زمین را خوب کن
همسرم بنده خدا هرجا میریم به امید دختر دار شدن ،مشغول خرید برای دختر آیندش هست حتی اگر مثلا خودش خارج از کشور سمینار رفته باشه وقتی برمیگرده کلی وسایل برای دختر آیندش می خره،کلا دوست داریم بچه اولمون دختر بشه،البته برای من فرقی نمیکنه ولی همسرم دختر دوست داره