من بچه بودم پسر عمو بابتم با زنش اومدن خونمون
زنش از این قرتی مرتیا
منم دیدم این دست کرد تو دماغش دراورد گرد کرد پرت کرد رو فرش
منم از این کار بدم میومد
بهش گفتم دماغو
خجالت نمیکشی با ای سنت
حتما گوزم میدی اره
بعدم اونشب رفتن
😂😂😂😉
خیلی بدگفتی
چه زبونی
خدا نکشدت اسی چقد خندیدم واقعا گفتی بهش😂😂😂😂😂😂😂😂😃
نمی دونم. ولی چقدر شخصیت کثیف. اون یه انگشت تو دماغ کرد و شمااین همه ...... بگذریم.
مهمونامون از دم مضخرفن
عموی خودم واسه عروسیه ابجیم هشصد روز قبل اومدن خونمون اصلا ن تنها کمک حال نبودن ر‌ی‌دن تو همه چی نفهمیدیم اصلا چجوری ب عروسی برسیم خانواده عروس بودیم مثلا
چ بی ادبی فک کردم کوچیک تر بودی الان دیدم گفتی ۷ سال دیگ مدرسه میرفتیا😑
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
58 ثانیه پیش
58 ثانیه پیش
59 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
